Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
Other Matches
traffic congestion	راهبندان سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
gridlock	راهبندان
gridlock	راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
piezoelectric	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
at night	شب هنگام
at nightfall	شب هنگام
term	هنگام
times	هنگام
timed	هنگام
time	هنگام
termed	هنگام
seasoned	هنگام
terming	هنگام
seasons	هنگام
during	هنگام
nightfall	شب هنگام
at the same moment	در آن هنگام
oestrum	هنگام
nighttide	شب هنگام
night season	شب هنگام
night season	هنگام شب
at dark	هنگام شب
season	هنگام
night tide	هنگام شب
gamut	هنگام
night-time	هنگام شب
night time	هنگام شب
moments	هنگام
moment	هنگام
exacting	سنگین
extensive	سنگین
massive	سنگین
heftier	سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
heftiest	سنگین
heavier	دل سنگین
staid	سنگین
weight ton	تن سنگین
weighted	سنگین
unwieldy	سنگین
heavier	سنگین
ponderous	سنگین
laden	سنگین پر
heavy	سنگین
heavy	دل سنگین
weighty	سنگین
weightier	سنگین
pressure	سنگین
heaviest	دل سنگین
pressuring	سنگین
stodgy	سنگین
pressures	سنگین
heaviest	سنگین
weightiest	سنگین
pressured	سنگین
waterlogged	سنگین
heavy footed	دل سنگین
largo a	سنگین
carking	سنگین
loggy	سنگین
logy	سنگین
lumberingly	سنگین
lumpish	سنگین
mim	سنگین
onerous	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
hard water	اب سنگین
heavy water	اب سنگین
heft	سنگین
high proof	سنگین
hulky	سنگین
navol	اب سنگین
hefty	سنگین
cumbersome	سنگین
massively	سنگین
saturnine	سنگین
burdensome	سنگین
lumpy	سنگین
lumpiest	سنگین
cloggy	سنگین
lumpier	سنگین
hard times	هنگام تنگدستی
to die in harness	هنگام کار
execution time	هنگام اجرا
hexachord	هنگام شش بردهای
here's to you	هنگام نوشیدن
spring time	هنگام بهار
inprocess	هنگام کار
in case of emergency	هنگام اضطرار
meal time	هنگام غذاخوری
binding time	هنگام انقیاد
at mess	هنگام خوردن
on occasion	هنگام لزوم
wintertime	هنگام زمستان
on seeing him	هنگام دیدن او
teatime	هنگام چای
summertime	هنگام تابستان
at noon	هنگام فهر
compile time	هنگام همگردانی
translate time	هنگام ترجمه
dusk	هنگام غروب
at one's leisure	هنگام فراغت
daytide	هنگام روز
daytime	هنگام روز
update	به هنگام دراوردن
playtime	هنگام بازی
in	درفرف هنگام
in-	درفرف هنگام
on arrival	هنگام ورود
when entering	هنگام ورود
updates	به هنگام دراوردن
updated	به هنگام دراوردن
gravitated	سنگین کردن
gravitate	سنگین کردن
ham fisted	سنگین دست
loggy	سنگین در فکروحرکت
gravitates	سنگین کردن
gravitating	سنگین کردن
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
ham handed	سنگین دست
ham-fisted	سنگین دست
incumber	سنگین کردن
behave prettily	سنگین باش
slugfest	مسابقه سنگین
titan crane	جرثقیل سنگین
centrosphere	سنگین کره
sledgehammer	چکش سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
to pound a long	سنگین رفتن
to weigh heavy	سنگین بودن
sober	سنگین موقر
soberly	سنگین موقر
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
light heavy	نیم سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
colored crystal	بلور سنگین
grave	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
graves	موقر سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
overburdensome	زیاد سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
overbalance	سنگین تر بودن از
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalancing	سنگین تر بودن از
dense traffic	ترافیک سنگین
clog	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
heavy traffic	ترافیک سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
clumps	ضربه سنگین
weight	سنگین کردن
clump	ضربه سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
preponderate	سنگین تر بودن
gravely	بطور سنگین
heavy particle	ذره سنگین
baryon	ذره سنگین
naphtha	بنزین سنگین
heavy metal	فلز سنگین
millstone	بار سنگین
millstones	بار سنگین
clumping	ضربه سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy handed	سنگین دست
heavy-handed	سنگین دست
demure	جدی سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
sadiron	اتوی سنگین
profound sleep	خواب سنگین
clumped	ضربه سنگین
dulling	کند سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavyish	سنبته سنگین
heavyweights	سنگین وزن
load	سنگین کردن
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
heavy oil	روغن سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
loads	سنگین کردن
heavy alloy	الیاژ سنگین
burdens	سنگین بارکردن
burden	سنگین بارکردن
heavy weight	سنگین وزن
dulls	کند سنگین
laden	سنگین بار
hard colors	رنگهای سنگین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com