Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
dewfall	هنگام ریزش شبنم
Other Matches
dewfall	ریزش شبنم
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
brume	شبنم
frost	شبنم
dew	شبنم
frosts	شبنم
dew	شبنم زدن
cicericacid	شبنم نخود
dew fall	شبنم زدن
dew point	نقطه شبنم
aggradation of permafrost	تولید مه شبنم
aggradation of permafrost	تولید شبنم
frosts	شبنم منجمد
frosts	شبنم سرماریزه
frost	شبنم سرماریزه
frost	شبنم منجمد
dewy	شبنم دار
dew	شبنم باریدن
hoar frost	شبنم یخزده
dewier	شبنم دار
dewiest	شبنم دار
dewiness	شبنم زدگی
frore	شبنم زده
frost point	نقطه شبنم
hoarfrost	شبنم یخ زده
honey dew	شبنم انگبینی
dewpoint	نقطه شبنم
honeydew	شبنم انگبینی
dewdrop	چکهء شبنم
drosometer	شبنم سنج
rime	بساوند شبنم یخ زده
dewpoint metering unit	واحد اندازه گیری نقطه شبنم
frost work	نقشه شبنم یخ زده در روی پنجره ومانندان
frostwork	نقش شبنم یخ زده بر روی پنجره ومانند ان
piezoelectric	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
frostwork	نقشی که به تقلید ان درست کنند طراحی شبیه شبنم یخ زده طراحی گردی
poured	ریزش
pouring	ریزش
pours	ریزش
overflow	ریزش
infusion	ریزش
infusions	ریزش
sprays	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
sprayed	ریزش
pour	ریزش
spray	ریزش
overflows	ریزش
gush	ریزش
gushed	ریزش
spraying	ریزش
sprinkle	ریزش نم نم
overflowed	ریزش
sprinkled	ریزش نم نم
gushes	ریزش
log chute	ریزش
come down	ریزش
defluxion	ریزش
psilosis	ریزش مو
depilation	ریزش مو
inpouring	ریزش
disembogue	ریزش
disemboguement	ریزش
disengorgement	ریزش
drencher	اب ریزش
perfusion	ریزش
fox evil	ریزش مو
chuct	ریزش
calvities	ریزش مو
affution	ریزش
catarrh	ریزش
coryza	ریزش
effusion	ریزش
effusions	ریزش
outflow	ریزش
outflows	ریزش
inset	: ریزش
insets	: ریزش
abscission	ریزش
afflux	ریزش
affluxion	ریزش
affusion	ریزش
on the fly	ریزش
influx	ریزش
influxes	ریزش
overflown	ریزش
fallout	ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
landslide	ریزش
diffusion	ریزش
precipitation	ریزش
chutes	ریزش
rheumatism	ریزش
spills	ریزش
spilling	ریزش
flux	ریزش
spilled	ریزش
spill	ریزش
chute	ریزش
landslides	ریزش
splashing	صدای ریزش
outpour	بیرون ریزش
splashes	صدای ریزش
slides	سراشیبی ریزش
outflow	ریزش جریان
landslide	ریزش خاک
fail out	ریزش کردن
landslides	ریزش خاک
outflows	ریزش جریان
pour point	نقطه ریزش
over flow	طغیان ریزش
flush pipe	لوله ریزش
fallout pattern	شکل ریزش
rock rubble	ریزش سنگ
fall of rock	ریزش سنگ
drip loop	حلقه ریزش اب
drop inlet	دریچه ریزش
drop manhole	دهانه ریزش
epiphora	اشک ریزش
disemboguement	ریزش گاه
flow side	ریزش در شیب
splash	صدای ریزش
gleet	ریزش مخاط
outpourings	بیرون ریزش
outpouring	بیرون ریزش
income	ریزش فهور
slide	سراشیبی ریزش
fall	شیبشکن ریزش
slumped	افت ریزش
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
intinction	ریزش القاء
overflowing	فراوان ریزش
instillation	ریزش تدریجی
lopecia	ریزش مو [پزشکی]
rate of pouring	سرعت ریزش
alopecia	ریزش مو [پزشکی]
baldness	ریزش مو [پزشکی]
slumps	افت ریزش
mucorrhea	ریزش مخاط
annual preciptation	ریزش سالانه
slump	افت ریزش
castability	قابلیت ریزش
pourability	قابلیت ریزش
slumping	افت ریزش
lachrymation	ریزش اشک
splotch	ریزش یا پاشیدن
insti	ریزش تدریجی
inflow	ریزش درونی
pouring platform	سطح ریزش
pouring nozzle	شیپوره ریزش
landfalls	ریزش زمین
landfall	ریزش زمین
pouring gate	دریچه ریزش
pouring cup	قاشق ریزش
chutes	ریزش با سقوط
chute	ریزش با سقوط
downcome	انحطاط ریزش
deplumation	ریزش مژگان
fallout	ریزش اتمی
pouring spout	ناودان ریزش
ptyalism	ریزش خیو
snowfall	برف ریزش
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
downfall	انحطاط ریزش
snowfalls	برف ریزش
rheum	ریزش اب چشم یادهان
shedding of battery plate	ریزش صفحه باتری
snow inlet	دریچه ریزش برف
rainfall	ریزش باران بارنغگی
drip proof enclosure	حفافت در مقابل ریزش اب
landslips	ریزش خاک کوه
flux	اسهال خون ریزش
stave	شکستن ریزش کردن
residual	مربوط به ریزش اتمی
gravitational collapse	فرو ریزش گرانشی
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
landslip	ریزش خاک کوه
poured	تراوش بوسیله ریزش
pour	تراوش بوسیله ریزش
fallout pattern	نمونه ریزش اتمی
land slip	ریزش سنگ از کوه
head	ارتفاع ریزش سر رولور سر
pouring	تراوش بوسیله ریزش
haemothorax	ریزش خون درسینه
rheumy	دارای ریزش یازکام
pours	تراوش بوسیله ریزش
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
infalling	ریزش بسوی درون
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
hemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
hemorrhages	خون ریزش نزف الدم
hemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
haemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
haemorrhages	خون ریزش نزف الدم
haemorrhage	خون ریزش نزف الدم
indravgnt	ریزش چیزی سوی درون
indraght	ریزش چیزی بسوی درون
indraft	ریزش چیزی بسوی درون
poured	ریزش بلا انقطاع ومسلسل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com