English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
saturated air هوای اشباع شده
Search result with all words
condensation shock چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
Other Matches
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
satiation اشباع
concentration اشباع
saturated اشباع
concentrations اشباع
impregnation اشباع
saturation اشباع
suffusion اشباع
saturate اشباع کردن
saturate اشباع شدن
saturating اشباع کردن
saturates اشباع کردن
saturates اشباع شدن
imbuing اشباع کردن
pervasivenness قوه اشباع
overfull employment اشباع اشتغال
neural satiation اشباع عصبی
imbue اشباع کردن
imbued اشباع کردن
imbues اشباع کردن
saturating اشباع شدن
ingraft اشباع کردن
impregnant اشباع شده
filament saturation اشباع دمایی
filament saturation اشباع افروزه
degree of saturation درجه اشباع
color saturation اشباع رنگ
plate saturation اشباع اند
current saturation اشباع اند
magnetic saturation اشباع اهن
sodden اشباع شده
magnetic saturation اشباع مغناطیسی
satiate اشباع شدن
satiated اشباع شدن
satiating اشباع شدن
imbibe اشباع کردن
imbibed اشباع کردن
imbibes اشباع کردن
imbibing اشباع کردن
anode saturation اشباع اند
unsaturated اشباع نشده
satiates اشباع شدن
waterlogged ازاب اشباع
unsaturate اشباع نشده
saturated zone منطقه اشباع
zine of saturation منطقه اشباع
saturation capacity گنجایش اشباع
saturation current جریان اشباع
saturation factor ضریب اشباع
saturation state رژیم اشباع
saturator اشباع کننده
subsaturated نزدیک به اشباع
subsaturation شبه اشباع
saturated اشباع شده
temperature saturation اشباع دمایی
satiable اشباع شدنی
satiable قابل اشباع
saturable اشباع شدنی
steep اشباع کردن
steepest اشباع کردن
voltage saturation اشباع اند
voltage saturation اشباع ولتاژی
saturant اشباع شده
under szturated rock سنگ زیر اشباع
saturated fats چربی اشباع شده
indoctrinate اغشتن اشباع کردن
indoctrinated اغشتن اشباع کردن
indoctrinates اغشتن اشباع کردن
indoctrinating اغشتن اشباع کردن
saturated fat چربی اشباع شده
unsaturated fat چربی اشباع نشده
unsaturated ترکیب اشباع نشده
collector saturation voltage ولتاژ اشباع کلکتور
chroma درجه اشباع رنگ
chalk-line [ریسمان اشباع شده با گچ]
suffusing پوشاندن اشباع کردن
saturant بحد اشباع رسیده
suffuse پوشاندن اشباع کردن
saturated soil paste خمیر خاک اشباع
saturated transistor ترانزیستور اشباع شده
pervasiveness قوه سرایت یا اشباع
subsaturated نیمه اشباع شده
unsaturate ترکیب اشباع نشده
suffuses پوشاندن اشباع کردن
suffused پوشاندن اشباع کردن
ethylene هیدرو کربن اشباع نشده
poly unsaturated fat پلی چربی اشباع نشده
soak بوسیله مایع اشباع شدن
soaks بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated دارای حلقههای اشباع نشده
acetylene هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol الکل اشباع شده مایع و معطر
inundate زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
oilite bushing بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
petticoatsfever هوای زن
moist air هوای تر
air blast هوای دم
marsh malaria هوای مردابی
stable air هوای پایدار
foul weather هوای نامساعد
open air در هوای ازاد
forced draft هوای با فشار
temperate climate اب و هوای معتدل
the open هوای ازاد
exhaust air هوای خروجی
emergency air هوای اضطراری
out of doors در هوای ازاد
drippy هوای گرفته
dead air هوای راکد
compressed air هوای متراکم
compressed air هوای فشرده
secondry air هوای ثانویه
heavy weather هوای خراب
marine climate اب و هوای دریایی
out of door در هوای ازاد
low air pressure فشار هوای کم
liquid air هوای مایع
queen's weather هوای باز
raininess هوای بارانی
intake air هوای ورودی
passion هوای نفس
swelters هوای گرم
sweltered هوای گرم
swelter هوای گرم
humid air هوای شرجی
humid air هوای نمناک
hot blast هوای دم داغ
heavy weather هوای طوفانی
In the open air. در هوای آزاد.
broken weather هوای بی قرار
adverse weather هوای نامساعد
aired هوای دم هوا
blast roasting تشویه با هوای دم
airs هوای دم هوا
air breathing هوای تنفسی
foul weather هوای خراب
air هوای دم هوا
carburetor air هوای کاربراتور
circulationg air هوای در گردش
agglutinant هوای التیام
warm front جبهه هوای گرم
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
warm fronts جبهه هوای گرم
open exercise ورزش در هوای ازاد
out door court زمین هوای ازاد
owl light هوای گرگ و میش
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
torchlight هوای گرگ ومیش
tire pressure فشار هوای لاستیک
cold front جبهه هوای سرد
ego trip تسلیم به هوای نفس
ego trips تسلیم به هوای نفس
heatwave هوای گرم طولانی
heatwaves موج هوای گرم
heatwaves هوای گرم طولانی
tire inflation فشار هوای لاستیک
cold fronts جبهه هوای سرد
mouthpieces لوله هوای غواص
mouthpiece لوله هوای غواص
secondary airflow جریان هوای فرعی
heatwave موج هوای گرم
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
cold front پیشان هوای سرد
cold fronts پیشان هوای سرد
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
mouthguard لوله هوای غواص
hot blast cupola کوپل هوای گرم
intake air heater گرمکن هوای ورودی
dusk هوای گرگ ومیش
intake air هوای مکیده شده
cooling air هوای سرد کننده
lower هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
cooling blower دمنده هوای سرد
blow hot هوای گرم دمیدن
air compressor هوای فشرده ساز
free living تسلیم هوای نفس
hot blast main هدایت هوای دم داغ
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
fair weather دارای هوای صاف
lowering هوای گرفته وابری
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
forced draft هوای تحت فشار
lowers هوای گرفته وابری
blast هوای دم کوره بلند دم
effulge برق هوای باز
blasts هوای دم کوره بلند دم
twilight هوای گرگ ومیش
air tank کپسول هوای غواصی
lour هوای گرفته وابریwerewolf
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com