Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
raininess
هوای بارانی
Other Matches
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts
دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
turbocharger
گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet
توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
rainy
بارانی
pluvial
بارانی
pluvine
بارانی
overcoats
بارانی
pluvian
بارانی
juiciest
پر اب بارانی
macintoshes
بارانی
ponchos
کت بارانی
poncho
کت بارانی
juicy
پر اب بارانی
barani
بارانی
rain coat
بارانی
drippy
بارانی
baroni
بارانی
overcoat
بارانی
raincoat
بارانی
mackintoshes
بارانی
raincoats
بارانی
juicier
پر اب بارانی
pancho
بارانی
mackintosh
بارانی
macintosh
پالتوی بارانی
macintosh
پارچه بارانی
wets
بارانی اشکبار
wetted
بارانی اشکبار
wettest
بارانی اشکبار
nimbus
ابر بارانی
nimbuses
ابر بارانی
pancho
بارانی پلاستیکی
raininess
بارانی بودن
rain hat
کلاه بارانی
mackintosh
پالتوی بارانی
mackintosh
پارچه بارانی
mackintoshes
پالتوی بارانی
wet
بارانی اشکبار
mackintoshes
پارچه بارانی
dreadnought
لباس بارانی
cover all
بارانی یا روپوش
barany test
ازمون بارانی
macintoshes
پارچه بارانی
macintoshes
پالتوی بارانی
rainforests
جنگل بارانی
rainforest
جنگل بارانی
sprinkler irrigation
ابیاری بارانی
rainwear
لباس بارانی
trencher
پالتو بارانی ماکول
oilskin
پارچه مشمع کت بارانی
selva
جنگل بارانی گرمسیری
tropical rainforest
جنگل بارانی گرمسیری
trench coats
پالتو بارانی نظامی
ponchos
بارانی سبک کلاه دار
poncho
بارانی سبک کلاه دار
This raincoat is exactly like yours .
این بارانی عین مال شماست
moist air
هوای تر
air blast
هوای دم
petticoatsfever
هوای زن
foul weather
هوای نامساعد
foul weather
هوای خراب
forced draft
هوای با فشار
emergency air
هوای اضطراری
exhaust air
هوای خروجی
drippy
هوای گرفته
broken weather
هوای بی قرار
carburetor air
هوای کاربراتور
circulationg air
هوای در گردش
compressed air
هوای فشرده
compressed air
هوای متراکم
dead air
هوای راکد
low air pressure
فشار هوای کم
hot blast
هوای دم داغ
queen's weather
هوای باز
out of door
در هوای ازاد
marsh malaria
هوای مردابی
marine climate
اب و هوای دریایی
humid air
هوای نمناک
humid air
هوای شرجی
intake air
هوای ورودی
secondry air
هوای ثانویه
stable air
هوای پایدار
temperate climate
اب و هوای معتدل
heavy weather
هوای خراب
heavy weather
هوای طوفانی
air
هوای دم هوا
In the open air.
در هوای آزاد.
the open
هوای ازاد
liquid air
هوای مایع
adverse weather
هوای نامساعد
air breathing
هوای تنفسی
agglutinant
هوای التیام
open air
در هوای ازاد
passion
هوای نفس
out of doors
در هوای ازاد
aired
هوای دم هوا
blast roasting
تشویه با هوای دم
airs
هوای دم هوا
swelter
هوای گرم
swelters
هوای گرم
sweltered
هوای گرم
secondary airflow
جریان هوای فرعی
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
saturated air
هوای اشباع شده
warm front
جبهه هوای گرم
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
lowers
هوای گرفته وابری
mouthguard
لوله هوای غواص
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
open exercise
ورزش در هوای ازاد
out door court
زمین هوای ازاد
lowering
هوای گرفته وابری
owl light
هوای گرگ و میش
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
bleed air
هوای کمپرس شده
twilight
هوای گرگ ومیش
blasts
هوای دم کوره بلند دم
blast
هوای دم کوره بلند دم
torchlight
هوای گرگ ومیش
mouthpieces
لوله هوای غواص
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
cold fronts
پیشان هوای سرد
mouthpiece
لوله هوای غواص
tire inflation
فشار هوای لاستیک
tire pressure
فشار هوای لاستیک
ego trip
تسلیم به هوای نفس
ego trips
تسلیم به هوای نفس
heatwave
موج هوای گرم
heatwave
هوای گرم طولانی
heatwaves
موج هوای گرم
heatwaves
هوای گرم طولانی
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
intake air
هوای مکیده شده
cooling air
هوای سرد کننده
cooling blower
دمنده هوای سرد
free living
تسلیم هوای نفس
air compressor
هوای فشرده ساز
blow cold
هوای سرد دمیدن
effulge
برق هوای باز
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
warm fronts
جبهه هوای گرم
forced draft
هوای تحت فشار
fair weather
دارای هوای صاف
intake air heater
گرمکن هوای ورودی
air tank
کپسول هوای غواصی
blow hot
هوای گرم دمیدن
caisson foundation
پی سازی با هوای فشرده
liquid air
هوای مایع شده
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
liquid air container
مخزن هوای مایع
dusk
هوای گرگ ومیش
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
brisk air
هوای خنک و فرح بخش
terrestrial environment
وضع عوارض و اب و هوای زمین
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
storm door
درب عایق هوای توفانی
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
caliduct
پخش کننده هوای گرم
air space
قشر هوای دیوار خالی
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
To cherish a desire for something .
هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
sidewinder
موشک هوا به هوای سایدویندر
thermostat
تنظیم کننده هوای سرد
smog
هوای الوده به دود وبخار
heaving
رقص ناو در هوای طوفانی
sensualist
پیرو هوای نفس واحساس
self will
خود رایی هوای نفس
thermostats
تنظیم کننده هوای سرد
sensualize
پیروی از هوای نفس کردن
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
She has a craving to travel .
دلش هوای سفر کرده است
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
surfboat
قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
swim bladder
کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
humidor
صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
airspeeds
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
The room is stuffy .
هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com