English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (17 milliseconds)
English Persian
cooling air هوای سرد کننده
Search result with all words
thermostat تنظیم کننده هوای سرد
thermostats تنظیم کننده هوای سرد
blast valve سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
caliduct پخش کننده هوای گرم
Other Matches
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
petticoatsfever هوای زن
moist air هوای تر
air blast هوای دم
foul weather هوای خراب
foul weather هوای نامساعد
low air pressure فشار هوای کم
heavy weather هوای خراب
intake air هوای ورودی
the open هوای ازاد
dead air هوای راکد
marine climate اب و هوای دریایی
marsh malaria هوای مردابی
forced draft هوای با فشار
air هوای دم هوا
carburetor air هوای کاربراتور
humid air هوای شرجی
humid air هوای نمناک
circulationg air هوای در گردش
In the open air. در هوای آزاد.
aired هوای دم هوا
out of doors در هوای ازاد
open air در هوای ازاد
blast roasting تشویه با هوای دم
heavy weather هوای طوفانی
compressed air هوای متراکم
compressed air هوای فشرده
hot blast هوای دم داغ
broken weather هوای بی قرار
out of door در هوای ازاد
liquid air هوای مایع
temperate climate اب و هوای معتدل
air breathing هوای تنفسی
swelter هوای گرم
sweltered هوای گرم
passion هوای نفس
secondry air هوای ثانویه
drippy هوای گرفته
agglutinant هوای التیام
swelters هوای گرم
queen's weather هوای باز
emergency air هوای اضطراری
raininess هوای بارانی
adverse weather هوای نامساعد
exhaust air هوای خروجی
airs هوای دم هوا
stable air هوای پایدار
blow hot هوای گرم دمیدن
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
forced draft هوای تحت فشار
blow cold هوای سرد دمیدن
bleed air هوای کمپرس شده
heatwaves هوای گرم طولانی
heatwaves موج هوای گرم
heatwave موج هوای گرم
mouthpieces لوله هوای غواص
mouthpiece لوله هوای غواص
ego trip تسلیم به هوای نفس
ego trips تسلیم به هوای نفس
cold fronts پیشان هوای سرد
cold fronts جبهه هوای سرد
blasts هوای دم کوره بلند دم
blast هوای دم کوره بلند دم
mouthguard لوله هوای غواص
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
hot blast cupola کوپل هوای گرم
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
heatwave هوای گرم طولانی
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
saturated air هوای اشباع شده
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
out door court زمین هوای ازاد
secondary airflow جریان هوای فرعی
open exercise ورزش در هوای ازاد
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
hot blast main هدایت هوای دم داغ
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
owl light هوای گرگ و میش
dusk هوای گرگ ومیش
cooling blower دمنده هوای سرد
tire inflation فشار هوای لاستیک
liquid air container مخزن هوای مایع
torchlight هوای گرگ ومیش
warm front جبهه هوای گرم
lower هوای گرفته وابری
intake air heater گرمکن هوای ورودی
warm fronts جبهه هوای گرم
fair weather دارای هوای صاف
intake air هوای مکیده شده
lour هوای گرفته وابریwerewolf
twilight هوای گرگ ومیش
tire pressure فشار هوای لاستیک
lowering هوای گرفته وابری
air compressor هوای فشرده ساز
liquid air هوای مایع شده
air tank کپسول هوای غواصی
effulge برق هوای باز
free living تسلیم هوای نفس
lowered هوای گرفته وابری
lowers هوای گرفته وابری
brisk air هوای خنک و فرح بخش
smog هوای الوده به دود وبخار
To have a fancy for something . هوای چیزی را درسر داشتن
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
Keep an eye on things. هوای کاررا داشته باش
sensualize پیروی از هوای نفس کردن
sensualist پیرو هوای نفس واحساس
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
storm door درب عایق هوای توفانی
air space قشر هوای دیوار خالی
sidewinder موشک هوا به هوای سایدویندر
self will خود رایی هوای نفس
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
terrestrial environment وضع عوارض و اب و هوای زمین
heaving رقص ناو در هوای طوفانی
To cherish a desire for something . هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
Make sure the statuette doesnt topple over . هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
swim bladder کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
Sea [mountain] air makes you hungry. هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
She has a craving to travel . دلش هوای سفر کرده است
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
surfboat قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
genies موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
airspeed سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
airspeeds سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
The room is stuffy. هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
humidor صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
genie موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
k valve شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
sparrows نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
falcon موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
sparrow نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
williwaw جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
falcons موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
The room is stuffy . هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
tartars نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
tartar نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
pneumatic disatch بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
williwa وزش ناگهانی باد یا هوای سرد در مناطق کوهستانی
cruise valve سوپاپ ازادکننده هوای گرم بطور مرتب در پرواز
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
redeye موشک زمین به هوای ردای که از روی دوش تیراندازی میشود
serenading ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
endemic بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
carburator restricter plate صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
serenade ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
j valve سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
serenaded ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
condensation shock چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
compressed air tunnel تونل باد مدار بستهای محتوی گاز یا هوای تحت فشار
air-conditioned اتاقی که هوای آن توسط دستگاه conditioner Air خنک و خشک نگهداری میشود
typhoons نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
Indian summer هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
Indian summers هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
typhoon نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com