Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
compressed air
هوای متراکم
Other Matches
augmentative
متراکم شونده متراکم کننده
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts
دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
aggregates
متراکم متراکم ساختن
aggregate
متراکم متراکم ساختن
turbocharger
گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet
توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
cumulative distribution
متراکم
leak proof
متراکم
compacted
متراکم
compacting
متراکم
compact
متراکم
accumulated
متراکم
denser
متراکم
dense
متراکم
agglomerative
متراکم
compactness
متراکم
cumulative
متراکم
compressed
متراکم
cumulous
متراکم
densest
متراکم
compacts
متراکم
compress
متراکم کردن
cumulative frequency
فراوانی متراکم
compresses
متراکم کردن
massy
متراکم غلیظ
voluminous
متراکم انبوه
compressing
متراکم کردن
incompact
غیر متراکم
compaction
متراکم کردن
comperssion capacitor
خازن متراکم
agglomerate
متراکم شدن
accumulated capital
سرمایه متراکم
data aggregate
دادههای متراکم
dense binary code
رمزدودویی متراکم
dense list
لیست متراکم
densify
متراکم کردن
condensing
متراکم کردن
condensing
همچگال متراکم
condenses
متراکم کردن
condenses
همچگال متراکم
condense
متراکم کردن
condense
همچگال متراکم
combustor
متراکم کننده
jam
متراکم کردن
compacting
متراکم کردن
compressor
متراکم کننده
compacted
متراکم کردن
compact
متراکم کردن
compressors
متراکم کننده
compacts
متراکم کردن
jammed
متراکم کردن
jams
متراکم کردن
soil consolidation
متراکم کردن خاک
heavily overcast
ابری متراکم
[هواشناسی]
data compression
متراکم سازی داده ها
supercharge
متراکم کردن مقدماتی
trust fund
وجوه متراکم شده
eluvium
خاک باداورده و متراکم
clogs
متراکم وانباشته کردن
clogged
متراکم وانباشته کردن
gas compressor
متراکم کننده هوا
supercharger
پیش متراکم کننده
data aggregate
متراکم سازی داده ها
condensed mercurytemperature
دمای جیوه متراکم
cumulous
مانند ابرهای متراکم
clog
متراکم وانباشته کردن
packs
متراکم کردن فشردن
pack
متراکم کردن فشردن
coke pusher
دستگاه متراکم کننده ذغال کک
accumulated dividend
سود سهام متراکم شده
grouter
دستگاه متراکم کننده سیمان
air compresser
دستگاهی که هوا را متراکم میکند
compaction
فشرده سازی متراکم کردن
compressed gas cylinder
سیلندر محتوی گاز متراکم
cumulus
ابر متراکم و روی هم انباشته
cumuli
ابر متراکم و روی هم انباشته
wilson cloud
نوعی ابر غلیظ و متراکم
planosol
گل سفید نرم و متراکم فلات
over consolidated clay
خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
laminated product
تولید ماده متراکم متورق
accumulating
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulate
روی هم گذاشتن متراکم کردن
compression
بهم فشردگی متراکم سازی
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert
نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
glomerule
خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
rollers
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
roller
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
petticoatsfever
هوای زن
moist air
هوای تر
air blast
هوای دم
cumulo nimbus
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
marsh malaria
هوای مردابی
marine climate
اب و هوای دریایی
carburetor air
هوای کاربراتور
out of door
در هوای ازاد
circulationg air
هوای در گردش
stable air
هوای پایدار
secondry air
هوای ثانویه
queen's weather
هوای باز
compressed air
هوای فشرده
air breathing
هوای تنفسی
low air pressure
فشار هوای کم
forced draft
هوای با فشار
foul weather
هوای خراب
foul weather
هوای نامساعد
raininess
هوای بارانی
heavy weather
هوای خراب
heavy weather
هوای طوفانی
hot blast
هوای دم داغ
humid air
هوای نمناک
exhaust air
هوای خروجی
emergency air
هوای اضطراری
temperate climate
اب و هوای معتدل
liquid air
هوای مایع
the open
هوای ازاد
In the open air.
در هوای آزاد.
intake air
هوای ورودی
dead air
هوای راکد
drippy
هوای گرفته
humid air
هوای شرجی
adverse weather
هوای نامساعد
swelter
هوای گرم
agglutinant
هوای التیام
out of doors
در هوای ازاد
passion
هوای نفس
airs
هوای دم هوا
blast roasting
تشویه با هوای دم
aired
هوای دم هوا
swelters
هوای گرم
sweltered
هوای گرم
open air
در هوای ازاد
air
هوای دم هوا
broken weather
هوای بی قرار
crunching
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
ego trips
تسلیم به هوای نفس
ego trip
تسلیم به هوای نفس
tire inflation
فشار هوای لاستیک
tire pressure
فشار هوای لاستیک
blast
هوای دم کوره بلند دم
heatwave
موج هوای گرم
heatwaves
موج هوای گرم
lowering
هوای گرفته وابری
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
twilight
هوای گرگ ومیش
blasts
هوای دم کوره بلند دم
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
heatwave
هوای گرم طولانی
intake air
هوای مکیده شده
intake air heater
گرمکن هوای ورودی
warm front
جبهه هوای گرم
warm fronts
جبهه هوای گرم
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
owl light
هوای گرگ و میش
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
out door court
زمین هوای ازاد
open exercise
ورزش در هوای ازاد
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
mouthguard
لوله هوای غواص
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
saturated air
هوای اشباع شده
secondary airflow
جریان هوای فرعی
torchlight
هوای گرگ ومیش
liquid air container
مخزن هوای مایع
liquid air
هوای مایع شده
mouthpiece
لوله هوای غواص
mouthpieces
لوله هوای غواص
lowers
هوای گرفته وابری
caisson foundation
پی سازی با هوای فشرده
cooling air
هوای سرد کننده
cooling blower
دمنده هوای سرد
air compressor
هوای فشرده ساز
free living
تسلیم هوای نفس
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
blow hot
هوای گرم دمیدن
blow cold
هوای سرد دمیدن
bleed air
هوای کمپرس شده
air tank
کپسول هوای غواصی
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
dusk
هوای گرگ ومیش
cold fronts
پیشان هوای سرد
effulge
برق هوای باز
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
fair weather
دارای هوای صاف
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
forced draft
هوای تحت فشار
heatwaves
هوای گرم طولانی
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
storm door
درب عایق هوای توفانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com