Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
cult
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
Other Matches
Biomimicry
تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
in circuit emulator
ای که وسیله یا مدار مجتمع را تقلید میکند و وارد یک سیستم جدید یا خطادار میشود برای بررسی صحت کار ان
schizoid
مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
utopiannism
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
economic nationalism
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
emulation
تقلید
imitation
تقلید
apery
تقلید
faked
تقلید
fake
تقلید
fakes
تقلید
mimicry
تقلید
imitativeness
تقلید
mimesis
تقلید
infringement
تقلید
sequacity
تقلید
imitations
تقلید
infringements
تقلید
conceptual
فکری
notional
فکری
intellectual
فکری
intellectuals
فکری
inconsiderateness
بی فکری
mental
فکری
braininess
فکری
cerebral
فکری
irreflection
بی فکری
incogitancy
بی فکری
incogitance
بی فکری
excogitative
فکری
reflectional
فکری
emulate
تقلید کردن
personate
تقلید کردن از
farces
تقلید لودگی
pantomiming
<adj.>
<pres-p.>
تقلید کردن
take for granted
<idiom>
تقلید از چیزی
imitability
قابلیت تقلید
imitable
قابل تقلید
copyrights
حق چاپ و تقلید
fabricated
تقلید کردن
monkey
تقلید دراوردن
imitative of
تقلید کننده از
burlesque
تقلید و هجوکردن
copyrights
چاپ و تقلید
farce
تقلید لودگی
hokeypokey
تقلید واداواصول
burlesques
تقلید و هجوکردن
monkeys
تقلید دراوردن
mock
تقلید دراوردن
mocked
تقلید دراوردن
fabricating
تقلید کردن
mocking
تقلید دراوردن
fabricates
تقلید کردن
fabricate
تقلید کردن
mocks
تقلید دراوردن
mimesis
تقلید واگیری
patterning
تقلید کردن
mimic
تقلید کردن
imitatively
از روی تقلید
mock up
تقلید کردن
mimetism
تقلید حفافتی
mimetism
تقلید استتاری
simulafe
تقلید کردن
pantomimes
تقلید در اوردن
mimics
تقلید کردن
pantomime
تقلید در اوردن
simulations
تقلید تمارض
impressionists
تقلید درآور
mimetic
وابسته به تقلید
mime
تقلید دراوردن
exemplary
شایان تقلید
miming
تقلید دراوردن
simulation
تقلید تمارض
mimes
تقلید دراوردن
emulates
تقلید کردن
mimicking
<adj.>
<pres-p.>
تقلید کردن
stereotyped
تقلید شده
mimed
تقلید دراوردن
emulating
<adj.>
<pres-p.>
تقلید کردن
imitativeness
استعداد تقلید
emulated
تقلید کردن
mimicked
تقلید کردن
copyright
چاپ و تقلید
impressionist
تقلید درآور
copyright
حق چاپ و تقلید
terminal emulation
تقلید ترمینالی
heartsease
اسایش فکری
perspicuity
روش فکری
indoctrination
تلقین فکری
infantilism of thought
کوته فکری
head work
کار فکری
captivity
گفتاری فکری
mechanical
غیر فکری
provincialism
کوته فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
narrow minddedness
کوتع فکری
perspectives
جنبه فکری
caprices
تمایل فکری
mental work
کار فکری
reflective
فکری بازتابی
caprice
تمایل فکری
perspective
جنبه فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
ideational shield
سپر فکری
obsessions
وسواس فکری
fanaticism
کوته فکری
sentience
زندگی فکری
prudery
کوته فکری
provinciality
کوته فکری
obsession
وسواس فکری
ideological war
جنگ فکری
notion
ادراک فکری
enlightenment
روشن فکری
insularism
کوته فکری
notions
ادراک فکری
visualization
تجسم فکری
brain work
کار فکری
intellectual capital
سرمایه فکری
ideo motor
فکری- حرکتی
adopting the opinion
تقلید در مسائل شرعی
inimitable
غیر قابل تقلید
mimesis
تقلید هنر از واقعیات
burlesque
تقلید رقص لخت
parody
تقلید مسخره امیزکردن
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
birdcall
تقلید صدای پرنده
parodies
تقلید مسخره امیزکردن
sequacious
اهل تقلید تابع
burlesques
تقلید رقص لخت
that is a good idea
خوب فکری است
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
absolute
آزاد از قیود فکری
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
habiliment
جامه استعداد فکری
equanimity
تعادل فکری انصاف
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
pastiche
تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
travesties
تقلید مسخره امیز کردن
to copyright
حق چاپ و تقلید را محفوظ کردن
travesty
تقلید مسخره امیز کردن
mime
تقلید نمایش بدون گفتگو
to go to school to
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
miming
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed
تقلید نمایش بدون گفتگو
it is copyright
حق چاپ و تقلید محفوظ است
pastiches
تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
morons
فرد فاقد رشد فکری
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
moron
فرد فاقد رشد فکری
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
simulate
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating
تقلید نشان دادن وانمود کردن
onomatopoeic
به تقلید صدغا درست شده تقلیدی
ideologies
روش فکری فرد یا طبقه خاص
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
tabula rasa
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
ideology
روش فکری فرد یا طبقه خاص
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
parodies
نوشته یاشعری که تقلید از سبک دیگری باشد
parody
نوشته یاشعری که تقلید از سبک دیگری باشد
transvestism
تقلید از روش و طرز لباس جنس مخالف
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
all right reserved
هرگونه حقی محفوظ است اعم از چاپ یا تقلید یاترجمه
emulation
نرم افزار یا سخت افزاری که از سیستم دیگر تقلید میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com