English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
constellation هیئت صورت فلکی
constellations هیئت صورت فلکی
Other Matches
constellate بشکل صورت فلکی درامدن جزء منظومه فلکی شدن
celestial body صورت فلکی
constellations صورت فلکی
constellation صورت فلکی
asterism صورت فلکی
sagittarius صورت فلکی قوس
draco صورت فلکی اژدها
serpent صورت فلکی حیه
serpents صورت فلکی حیه
lyra صورت فلکی "بربط "
argo صورت فلکی سفینه
flying fish صورت فلکی ماهی پرنده
lynxes وشق صورت فلکی شمالی
lynx وشق صورت فلکی شمالی
lupus صورت فلکی " گرگ " یا" سرحان "
sirius صورت فلکی شعرای یمانی
flying fishes صورت فلکی ماهی پرنده
Cup پیاله [صورت فلکی] [ستاره شناسی]
Crater پیاله [صورت فلکی] [ستاره شناسی]
constellatory وابسته بصورت اسمانی-مانند صورت فلکی
leo برج اسد که پنجمین صورت فلکی منطقه البروج است
presidium هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
circumpolar constellation صورتهای فلکی دور قطبی صورتهای فلکی پیرا قطبی
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
boarded هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardroom اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
board هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
judicature هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury هیئت داوری هیئت قضات
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
panelist عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
celestial فلکی
firmamental فلکی
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
astro نجومی فلکی
celestial body صور فلکی
astrodome نیم کره فلکی
andromeda منظومه فلکی مراه المسلسله
celestial navigation ناوبری بااستفاده از صور فلکی
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
panels هیئت
configurations هیئت
guize هیئت
configuration هیئت
attitudes هیئت
corps هیئت
commission هیئت
committees هیئت
committee هیئت
attitude هیئت
confranternity هیئت
panel هیئت
commissioning هیئت
astronomy هیئت
commissions هیئت
physiques ترکیب هیئت
physique ترکیب هیئت
expedition هیئت اعزامی
instituted هیئت شورا
expeditions هیئت اعزامی
institutes هیئت شورا
instituting هیئت شورا
institute هیئت شورا
board of directors هیئت مدیره
board of direcotors هیئت مدیره
board of directers هیئت مدیره
astronomy علم هیئت
executive هیئت رئیسه
executives هیئت رئیسه
astronomy هیئت استرونومی
departments قسمت هیئت
department قسمت هیئت
directorate هیئت رئیسه
petty jury هیئت منصفه
commission هیئت مامورین
commissioning هیئت مامورین
collegium هیئت یا کمیته
formats قالب هیئت
deputation هیئت نمایندگی
format قالب هیئت
directorates هیئت رئیسه
political mission هیئت سیاسی
faculties هیئت علمی
military comission هیئت نظامی
professoriat هیئت استادان
economic commission هیئت اقتصادی
commissions هیئت مامورین
commissioners عضو هیئت
commissioner عضو هیئت
faculty هیئت علمی
deputations هیئت نمایندگی
configurations هیئت پذیری
governing body هیئت حاکمه
governing bodies هیئت حاکمه
staff اعضاء هیئت
hue هیئت منظر
configuration هیئت پذیری
constituency هیئت موسسان
staffed اعضاء هیئت
staffs اعضاء هیئت
juries هیئت منصفه
board of trade هیئت بازرگانی
juries هیئت داوران
bureau هیئت اداری
bureaus هیئت اداری
jury هیئت منصفه
legislative body or assembly هیئت مققنه
jury هیئت داوران
knightage هیئت شوالیه ها
constituencies هیئت موسسان
astronomically مطابق هیئت
military body هیئت نظامی
board هیئت کمیسیون
committees هیئت یا کمیته
boarded هیئت کمیسیون
board هیئت ژوری
committee هیئت یا کمیته
trial jury هیئت منصفه
hues هیئت منظر
top drawer هیئت حاکمه
legislature هیئت مقننه
bar هیئت وکلاء
legislatures هیئت مقننه
boarded هیئت ژوری
bars هیئت وکلاء
diplomatic mission هیئت سیاسی
council ot ministers هیئت وزراء
cabinet هیئت وزرا اطاقک
delegacy نماینده هیئت نمایندگان
cabinets کابینه هیئت دولت
transmutes تغییر هیئت دادن
cabinet کابینه هیئت دولت
transmuted تغییر هیئت دادن
company دسته هیئت بازیگران
companies دسته هیئت بازیگران
assembly هیئت قانون گذاری
transmuting تغییر هیئت دادن
transmute تغییر هیئت دادن
editorial staff هیئت مدیره یانویسنده
cabinets هیئت وزرا اطاقک
missionaries وابسته به هیئت اعزامی
director عضو هیئت مدیره
masked ball رقص با هیئت مبدل
masked balls رقص با هیئت مبدل
to be masked تدیل هیئت دادن
juror عضو هیئت منصفه
jurors عضو هیئت منصفه
electorate هیئت انتخاب کنندگان
electorates هیئت انتخاب کنندگان
military assistance advisory group (maag هیئت مستشاری نظامی
astronomically از روی علم هیئت
assize هیئت قضات یا منصفه
special jury هیئت منصفه مخصوص
grand juries هیئت منصفه عالی
grand jury هیئت منصفه عالی
military body هیئت رئیسه نظامی
missionary وابسته به هیئت اعزامی
directors عضو هیئت مدیره
directorates هیئت مدیره ستادی
chairman of the board [of directors/managers] رئیس هیئت مدیره
directorate هیئت مدیره ستادی
white hall هیئت حاکمه انگلیس
the f. اعضای هیئت پزشکی
panel هیئت تشک پالان
panels هیئت تشک پالان
backbencher عضو هیئت قانونگذاری
president of the board [ American E] رئیس هیئت مدیره
chief executive officer [CEO] [American E] رئیس هیئت مدیره
backbenchers عضو هیئت قانونگذاری
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
privy councillor عضو هیئت رایزنان سلطنتی
petit jury هیئت منصفه دوازده نفری
uranological وابسته به هیئت و اجرام سماوی
astronomic بیشمار وابسته به علم هیئت
directorates مقام ریاست هیئت مدیره
secretariat هیئت دبیران وکارمندان دفتری
transfiguration تبدیل هیئت تغییر شکل
discipline and adjustment board هیئت تدوین مقررات انضباطی
astronomical بیشمار وابسته به علم هیئت
directorate مقام ریاست هیئت مدیره
chairman مدیر رئیس هیئت مدیره
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
mission ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
secretariats هیئت دبیران وکارمندان دفتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com