Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
grand juries
هیئت منصفه عالی
grand jury
هیئت منصفه عالی
Other Matches
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
trial jury
هیئت منصفه
petty jury
هیئت منصفه
jury
هیئت منصفه
juries
هیئت منصفه
juror
عضو هیئت منصفه
assize
هیئت قضات یا منصفه
special jury
هیئت منصفه مخصوص
jurors
عضو هیئت منصفه
petit jury
هیئت منصفه دوازده نفری
verdict
رای هیئت منصفه فتوی
verdicts
رای هیئت منصفه فتوی
grand juries
هیات منصفه عالی
grand jury
هیات منصفه عالی
embracery
جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
true bill
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
legislative council
هیئت عالی مقننه در انگلیس مجلس مقننه
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boardroom
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boarded
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
advanced level
پایه مهارت عالی در سطح عالی
panelist
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
on an even keel
<idiom>
به ترتیب عالی یا محیطی عالی
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
jury
هیات منصفه
juries
هیات منصفه
verdicts
رای هیات منصفه
jurors
عضو هیات منصفه
juror
عضو هیات منصفه
forewoman
سخنگوی هیات منصفه
member of the jury
عضو هیات منصفه
jury man
عضو هیات منصفه
foremen
سخنگوی هیات منصفه
foreman
سخنگوی هیات منصفه
verdict
تصمیم هیات منصفه
verdicts
تصمیم هیات منصفه
verdict
رای هیات منصفه
forelady
زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
challenging a juror
جرح عضو هیات منصفه
striking a jury
تعیین هیات منصفه با روش حذفی
pyx jury
هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
withdrawing a juror
حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
struck
هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
principal challenger
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
embraceor
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisition
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisitions
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
attaint
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
perverse verdict
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
indict
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
summary conviction
حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
indicts
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
to pack a jury
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
indicting
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
riders
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
rider
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
peremptory challenge
رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
committee
هیئت
configurations
هیئت
configuration
هیئت
commission
هیئت
committees
هیئت
commissioning
هیئت
commissions
هیئت
guize
هیئت
panels
هیئت
confranternity
هیئت
attitude
هیئت
panel
هیئت
astronomy
هیئت
corps
هیئت
attitudes
هیئت
astronomy
هیئت استرونومی
deputations
هیئت نمایندگی
expedition
هیئت اعزامی
expeditions
هیئت اعزامی
commissions
هیئت مامورین
deputation
هیئت نمایندگی
legislature
هیئت مقننه
legislatures
هیئت مقننه
format
قالب هیئت
military comission
هیئت نظامی
commissioning
هیئت مامورین
astronomy
علم هیئت
board
هیئت ژوری
military body
هیئت نظامی
board
هیئت کمیسیون
political mission
هیئت سیاسی
boarded
هیئت ژوری
boarded
هیئت کمیسیون
commission
هیئت مامورین
legislative body or assembly
هیئت مققنه
knightage
هیئت شوالیه ها
formats
قالب هیئت
top drawer
هیئت حاکمه
professoriat
هیئت استادان
collegium
هیئت یا کمیته
board of trade
هیئت بازرگانی
board of directors
هیئت مدیره
board of directers
هیئت مدیره
departments
قسمت هیئت
commissioners
عضو هیئت
board of direcotors
هیئت مدیره
department
قسمت هیئت
jury
هیئت داوران
astronomically
مطابق هیئت
council ot ministers
هیئت وزراء
diplomatic mission
هیئت سیاسی
commissioner
عضو هیئت
constituency
هیئت موسسان
institute
هیئت شورا
instituted
هیئت شورا
institutes
هیئت شورا
instituting
هیئت شورا
governing bodies
هیئت حاکمه
governing body
هیئت حاکمه
constituencies
هیئت موسسان
economic commission
هیئت اقتصادی
faculties
هیئت علمی
faculty
هیئت علمی
juries
هیئت داوران
bureaus
هیئت اداری
configuration
هیئت پذیری
configurations
هیئت پذیری
physiques
ترکیب هیئت
physique
ترکیب هیئت
bureau
هیئت اداری
directorates
هیئت رئیسه
committee
هیئت یا کمیته
executives
هیئت رئیسه
staffed
اعضاء هیئت
directorate
هیئت رئیسه
hues
هیئت منظر
hue
هیئت منظر
executive
هیئت رئیسه
staff
اعضاء هیئت
staffs
اعضاء هیئت
bar
هیئت وکلاء
bars
هیئت وکلاء
committees
هیئت یا کمیته
summing up evidence
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
panels
هیئت تشک پالان
masked balls
رقص با هیئت مبدل
masked ball
رقص با هیئت مبدل
president of the board
[ American E]
رئیس هیئت مدیره
cabinets
هیئت وزرا اطاقک
cabinets
کابینه هیئت دولت
backbenchers
عضو هیئت قانونگذاری
backbencher
عضو هیئت قانونگذاری
to be masked
تدیل هیئت دادن
electorate
هیئت انتخاب کنندگان
panel
هیئت تشک پالان
missionaries
وابسته به هیئت اعزامی
missionary
وابسته به هیئت اعزامی
the f.
اعضای هیئت پزشکی
chairman of the board
[of directors/managers]
رئیس هیئت مدیره
directorate
هیئت مدیره ستادی
directorates
هیئت مدیره ستادی
chief executive officer
[CEO]
[American E]
رئیس هیئت مدیره
electorates
هیئت انتخاب کنندگان
cabinet
هیئت وزرا اطاقک
military assistance advisory group (maag
هیئت مستشاری نظامی
delegacy
نماینده هیئت نمایندگان
assembly
هیئت قانون گذاری
editorial staff
هیئت مدیره یانویسنده
directors
عضو هیئت مدیره
director
عضو هیئت مدیره
military body
هیئت رئیسه نظامی
transmuting
تغییر هیئت دادن
transmutes
تغییر هیئت دادن
transmuted
تغییر هیئت دادن
transmute
تغییر هیئت دادن
company
دسته هیئت بازیگران
white hall
هیئت حاکمه انگلیس
cabinet
کابینه هیئت دولت
constellation
هیئت صورت فلکی
constellations
هیئت صورت فلکی
companies
دسته هیئت بازیگران
astronomically
از روی علم هیئت
chairman
مدیر رئیس هیئت مدیره
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
chairmen
مدیر رئیس هیئت مدیره
directorate
مقام ریاست هیئت مدیره
secretariat
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
uranological
وابسته به هیئت و اجرام سماوی
astronomic
بیشمار وابسته به علم هیئت
Soviets
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
Soviet
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
privy councillor
عضو هیئت رایزنان سلطنتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com