Dictiornary-Farsi | هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone.	هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )


Other Matches

cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Who knows?You never can tell.	کسی چه می داند ؟
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.	خودش را عقل کل می داند
Who knows what the end wI'll be?	عاقبت کاررا کی می داند ؟
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
Any fool knows that .	اینرا دیگه هرخری می داند
Even a fool knows this .	یک احمق هم این رامی داند
in my f.	به ایین سوگند خدامی داند
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
experts	شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert	شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
incarnationist	کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
Every one is supposed to know to read and write .	فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
She considers it beneath her dignity to work .	کار کردن را کسر شأن خود می داند
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
no one	هیچکس
never so	هیچکس
no-one	هیچکس
neer a man	هیچکس
none but low people go there	هیچکس
never a man	هیچکس
never a one	هیچکس
no person	هیچکس
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb>	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
Blessings are not valued till they are gone. <proverb>	قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
none other than	هیچکس دیگر جز
no one man	هیچکس به تنهایی
his hat cover his fanily	هیچکس را ندارد
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb>	اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
no one is here	هیچکس اینجا نیست
no one raised his voice	صدای هیچکس درنیامد
Nobody has come yet .	هیچکس هنوز نیامده
no person other than yourself	به غیر از شما هیچکس
cast pearls before swine <idiom>	از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
it is a thankless task	هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
nix	هیچکس رای مخالف دادن
No-one is above the law.	هیچکس برتر از قانون نیست.
to keep somebody in suspense <idiom>	کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
rationalism	سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
to be second to no one <idiom>	هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
But no one was ever talking about that!	اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
no one man can do it	هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
to be second to none <idiom>	هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
Nobody was late except me .	هیچکس غیر از من دیر نکرده بود
No one needed to know save herself / outside herself [American E] .	به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
One cannot put back the clock. <proverb>	هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb>	هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] .	من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
terrorism	عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
habeas corpus	دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
account	حساب صورت حساب
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
real will	مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
dam design	حساب سد
accountants	ذی حساب
accountant	ذی حساب
science of numbers	حساب
in favour of	به حساب
incomputable	بی حساب
tally	حساب
to keep score	حساب
incalculable	بی حساب
scoreless	بی حساب
algorism	حساب
account	حساب
to my a	به حساب من
tabs	حساب
tab	حساب
reckoning	حساب
scores	حساب
scored	حساب
tallying	حساب
score	حساب
tallies	حساب
tallied	حساب
arithmetic	حساب
reckonings	حساب
credit account	حساب اعتباری
bank pass book	دفترچه حساب
bank overdraft	حساب جاری
balance sheet account	حساب ترازنامه
comptometer	ماشین حساب
unguarded	حساب نشده
cash account	حساب نقدی
binary arithmetic	حساب دودویی
vidimus	بازرسی حساب
undercharge	کم حساب کردن
calculus of variations	حساب تغییرات
calculator mode	مد ماشین حساب
call to account	حساب خواستن از
calculating machine	ماشین حساب
calculable	حساب کردنی
box score	حساب بازی
boolean calculus	حساب بولی
binary arithmetic	حساب دودوئی
Count me in!	روی من حساب کن!
capital account	حساب سرمایه
arithmometer	ماشین حساب
arithmeticlal	مربوط به حساب
arithmetician	حساب دان
current account	حساب جاری
figuring	حساب کردن
figures	حساب کردن
figure	حساب کردن
expense account	حساب هزینه
calculation	حساب براورد
bank accounts	حساب بانکی
account with [at] a bank	حساب بانکی
acalculia	ناتوانی در حساب
account book	دفتر حساب
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
arithmetic unit	واحد حساب
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
balance of account	مانده حساب
accoutn balance	مانده حساب
account number	شماره حساب
account cuurent	حساب جاری
account card	کارت حساب
tale	جمع حساب
in f.of	به حساب بنفع
imprest	حساب تنخواه
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
pridicate calculus	حساب مسندات
calculators	حساب کننده
production account	حساب تولید
calculators	ماشین حساب
profit and loss a	حساب سودوزیان
propositional calculus	حساب گزارهای
tripos	امتحان حساب
realization account	حساب تسویه
calculator	ماشین حساب
calculator	حساب کننده
tales	جمع حساب
misreckon	بد حساب کردن
notcher	حساب نگهدار
minculculate	بد حساب کردن
make much of	حساب بردن از
loan account	حساب وام ها
joint account	حساب مشترک
integral calculvs	حساب جامعه
integral calculus	حساب جامعه
fluxion	حساب فاضله
residuary account	حساب ترکه
return account	حساب بازگشت
stock account	حساب موجودی
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
arithmetic	حساب [ریاضی]
cost accountant	حساب دار
to bring to book	حساب پس گرفتن
closing of account	تفریغ حساب
to cast up	حساب کردن
to count up	حساب کردن
to figure up	حساب کردن
to count [as]	به حساب رفتن
certificate of expenditure	صورت حساب
stability calculation	حساب پایداری
crypto account	حساب رمز
rule of thumb	حساب انگشت
rule of thumb	حساب سر انگشتی
rule off	بستن حساب
saving account	حساب پس انداز
savings account	حساب پس انداز
differential calulus	حساب فاضله
differential calculus	حساب فاضله
design assumption	فرضیه حساب
science of numbers	علم حساب
day of r	روز حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
bank account	حساب بانکی
miscalculating	بد حساب کردن
sums	حساب کردن
sum	حساب کردن
liquidating	حساب را واریزکردن
liquidates	حساب را واریزکردن
liquidated	حساب را واریزکردن
liquidate	حساب را واریزکردن
detailing	حساب ریز
deposit accounts	حساب پس انداز
withdraw	برداشت از حساب
miscalculates	بد حساب کردن
deposit account	حساب پس انداز
miscalculated	بد حساب کردن
arithmetic	علم حساب
miscalculate	بد حساب کردن
numerate	حساب کردن
includes	به حساب اوردن