English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (9 milliseconds)
English Persian
i take no interest in that هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
Other Matches
peregrin falcon یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance در یاد ندارم بخاطر ندارم
i do not have it in me از من بر نمیاید
it is stubborn to reason بدلیل در نمیاید
i please to do it خوشم می اید
it does not suit my taste بذائقه من خوش نمیاید
if you dont object اگر بدتان نمیاید
i cannot do better بیش از این از من بر نمیاید
that hat does not become you این کلاه به شما نمیاید
they sing small now اکنون دیگر صداشان در نمیاید
It pleases me. خوشم می آید [از آن چیز یا کار] .
I like it. خوشم می آید [از آن چیز یا کار] .
this play does not stage well این داستان خوب در نمایش در نمیاید
I dont like such remarks one bit . از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
non sequitur nonsensical نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
interestedness دلبستگی
languidinterest دلبستگی کم
interestedly با دلبستگی
interests دلبستگی
interest دلبستگی
attachment دلبستگی
profound interest دلبستگی زیاد
devotion to music دلبستگی به موسیقی
civism دلبستگی به میهن
fixations دلبستگی زیاد
fixation دلبستگی زیاد
attachment حکم دلبستگی
particularism دلبستگی بمرام خاصی
(no) skin off one's nose <idiom> دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
to take an i. in something به چیزی دلبستگی داشتن
religionism دلبستگی زیادبه دینداری
rubrician کسی که دلبستگی زیادبدستورهای
exteriority حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
to have a thing at heart بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
humanism دلبستگی به مسائل مربوط بنوع بشر
scripturalism اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
outwardness کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
thereto بدان
thereunto بدان
wherunto که بدان
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
thereto attached پسوسته بدان
thereby بدان وسیله
according as چنانکه بدان سان که
whereat که بدان جهت که در انجا
key-ring حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-rings حلقهای که بدان کلید می اویزند
poetic justice کامیابی خوبان و شکست بدان
paradoxically بدان سان که باعقیده .....است
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
that is nothing like it هیچ شباهتی بدان ندارد
nose ring حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
omnim gatherum مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it was beneath my notice مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
it is not pervious to reasonov بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
he had no evidence to go upon مدرکی نداشت که بدان متکی شود
gate meeting انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
plowhead چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
timberhead انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
hobby کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
hobbies کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
indo iranian وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
string board تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
phonoscope التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
paroli دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
i have nothing ندارم
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
over production عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
i dont meant it مقصودی ندارم
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
i have no objection to that به ان اعتراضی ندارم
i am not a with him با او اشنایی ندارم
I am dead broke . I am penniless. یک غاز هم ندارم
i cannot bear him حوصله او را ندارم
Are there any messages for me? من پیغامی ندارم؟
i am not in حالش را ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
cowlstaff چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
I am sore at her. Iam bitter about her. ازاودل خوشی ندارم
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
I have nothing to do with him . با اوسر وکاری ندارم
My pain has gone. دیگر درد ندارم.
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
I cant do any crystal – gazing . علم غیب که ندارم
i am reluctant to go میل ندارم بروم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
i do not feel like working کار کردن ندارم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
I have nothing against you . با شما مخالفتی ندارم
i have no work today امروز کاری ندارم
I am not in the mood. حال وحوصله ندارم
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
i reck not of danger من باکی از خطر ندارم
I have no small change. من پول خرد ندارم.
I'm not worth it. من ارزش اونو ندارم.
No harm meant! قصد اهانت ندارم!
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
No offence! قصد اهانت ندارم!
go cart چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
crankpin قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
I don't have it in my power to help you. من توانایی کمک به شما را ندارم.
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
I have nothing more to say . دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I havent heard of her for a long time. مدتها است از او خبری ندارم
i have nothing else هیچ چیز دیگر ندارم
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
I am minding my own business. کاری بکار کسی ندارم
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday . شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
I cant take (stand) it any longer. بیش از این تاب ندارم
reunionism دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
walking chair چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
I have no claim to this house. نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
Manx وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
totem روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
litmus ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans . هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
I simply cant concentrate. حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com