Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (5 milliseconds)
English
Persian
whatsoe'er
هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
Other Matches
whateer
هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
whaterer
هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
whatsoever
هیچگونه هرقدر
as ever
هرقدر
whatever
هرقدر
any
هیچگونه هیچ
free of all charges
بدون هیچگونه مخارج
there is no place for doubt
جای هیچگونه تردید نیست
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
fixed bridge
پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
raw wool
پشم خام
[پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
whatever
انچه
that which
انچه
whatever
هر انچه
oive such as you have
انچه که داریدبدهید
for aught i know
انچه من میدانم
for a iknow
انچه من می دانم
so far as
تا ان اندازه که انچه
i lent him what money i had
انچه پول ...
what
هرچه انچه
as for as i know
انچه من میدانم
as far as in me lies
انچه از من بر می اید
as far as i can see
انچه من می فهمم
locals
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
local
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
he did his level best
انچه از دستش برامدکرد
makefast
انچه قایق را به ان میبندند
penful
انچه در یک قلم جا گیرد
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
more than needs
بیش از انچه بایسته
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
purview of a book
انچه کتابی فرامیگیرد
the needful
انچه باید کرد
my recollectio of it is
انچه من بیادمی اورم اینست
my sentiment toward him
انچه من راجع باواحساس میکنم
so far as i can guess
انچه من میتوانم حدس بزنم
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
layered
انچه مربوط به لایه ها باشد
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
the requirements of the law
انچه درقانون قید شده
it purports that
انچه از این فهمیده میشوداین که .....
i paid his d. wages
مزد او را انچه لازم بود دادم
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
penny worth
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
he undid what i had done
انچه من رشته بودم او پنبه کرد
bound
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
the document purports that
انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
what you see is what you get
انچه می بینید همان است که بدست می اورید
finding
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
findings
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
i speak under correction
انچه می گویم ممکن است درست نباشد
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
nemo dat quod non habet
هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
lapful
به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
halfpennyworth
انچه به نیم پنی خریده شود ارزش نیم پنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com