Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
i have nothing else
هیچ چیز دیگر ندارم
Search result with all words
I have nothing more to say .
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
My pain has gone.
دیگر درد ندارم.
Other Matches
i have no knowledge of it
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance
در یاد ندارم بخاطر ندارم
i have nothing
ندارم
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
i dont meant it
مقصودی ندارم
Are there any messages for me?
من پیغامی ندارم؟
i have no objection to that
به ان اعتراضی ندارم
I am dead broke . I am penniless.
یک غاز هم ندارم
Are there any letters for me?
من نامه ای ندارم؟
i cannot bear him
حوصله او را ندارم
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
i am not in
حالش را ندارم
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
I don't have a spoon.
من قاشق ندارم.
i am not a with him
با او اشنایی ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her.
ازاودل خوشی ندارم
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
I have nothing to do with him .
با اوسر وکاری ندارم
I'm fine with it.
<idiom>
من باهاش مشکلی ندارم.
No harm meant!
قصد اهانت ندارم!
I am not in the mood.
حال وحوصله ندارم
I have no place (nowhere) to go.
جایی ندارم بروم
I'm not worth it.
من ارزش اونو ندارم.
I have no small change.
من پول خرد ندارم.
No offence!
قصد اهانت ندارم!
I cant do any crystal – gazing .
علم غیب که ندارم
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
i am reluctant to go
میل ندارم بروم
i do not feel like working
کار کردن ندارم
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
I have nothing against you .
با شما مخالفتی ندارم
i have no work today
امروز کاری ندارم
i reck not of danger
من باکی از خطر ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone .
میل ندارم بد کسی را بگویم
I don't have it in my power to help you.
من توانایی کمک به شما را ندارم.
I am minding my own business.
کاری بکار کسی ندارم
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
I dislike dull colors .
رنگهای مات را دوست ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I havent heard of her for a long time.
مدتها است از او خبری ندارم
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
I cant take (stand) it any longer.
بیش از این تاب ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed.
تردیدی ندارم که موفق می شوید
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
You must be joking (kidding).
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .
با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I am
[will be]
busy this afternoon .
امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I have no claim to this house.
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I'll get there when I get there.
<proverb>
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
To regain consciousness. to come to.
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I dont have an earthly chance.
کمترین شانس راروی زمین ندارم
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
i have no idea of that
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
I don't socialize much these days.
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
how much does a vacation cost?
[American E]
[when amount is indeterminate]
<idiom>
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string?
[Britisch E]
[Australian E]
[when length amount or duration is indeterminate]
<idiom>
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
state lamb
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
i take no interest in that
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
others
دیگر
furthers
دیگر
of one another
<adv.>
از هم دیگر
furthering
دیگر
furthered
دیگر
further
دیگر
else
دیگر
another
دیگر
next
دیگر
again
دیگر
one an other
یک دیگر
he is no more
او دیگر
thence
دیگر
alternatives
دیگر
alternatives
شق دیگر
alternative
دیگر
alternative
شق دیگر
anymore
دیگر
secus
از دیگر سو
other
دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
no more
دیگر نه
nevermore
هرگز دیگر
alternatively
<adv.>
به ترتیب دیگر
It never occurred again.
دیگر رخ نداد.
elsewhere
درجای دیگر
never more
هرگز دیگر
my other books
کتابهای دیگر من
otherwise
<adv.>
طور دیگر
apart from that
<adv.>
به ترتیب دیگر
once
یکبار دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
به ترتیب دیگر
by the same token
<adv.>
به ترتیب دیگر
about-face
سوی دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
nevermore
دیگر ابدا
next year
سال دیگر
otherguess
جور دیگر
otherguess
بروش دیگر
otherguise
جور دیگر
about-faces
جهت دیگر
about-faces
سوی دیگر
about-face
جهت دیگر
about face
جهت دیگر
about face
سوی دیگر
otherness
چیز دیگر
otherwhence
از جای دیگر
otherguess
نوع دیگر
othergates
طور دیگر
no more of that
بس است دیگر
none other than
هیچکس دیگر جز
on the opposite side
در انسوی دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
on the other hand
ازطرف دیگر
on the other part
از طرف دیگر
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
other people
مردم دیگر
by the same token
<adv.>
طور دیگر
othergates
جور دیگر
otherwhere
جای دیگر
elsewhere
بجای دیگر
other
نوع دیگر
others
نوع دیگر
variant
نوع دیگر
another
شخص دیگر
another
یکی دیگر
on more
بار دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
shunt
به خط دیگر انداختن
shunted
به خط دیگر انداختن
shunts
به خط دیگر انداختن
yon
ان یکی دیگر ان
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
beside
ازطرف دیگر
no longer
نه دیگر
[زمانی]
no more
دیگر ن
[فعل]
again
از طرف دیگر
in other words
<adv.>
به کلام دیگر
at a later period
در موقع دیگر
aliunde
از منبع دیگر
alternative unit
واحدهای دیگر
another day
یک روز دیگر
another guess
نوعی دیگر
another guess
قسمتی دیگر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
otherwhere
در مکان دیگر
over-
بسوی دیگر
by the same token
<adv.>
از سوی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
از سوی دیگر
In our other words.
بعبارت دیگر
apart from that
<adv.>
از سوی دیگر
alternatively
<adv.>
از سوی دیگر
on the other side
<adv.>
طور دیگر
a horse of another colour
[different colour]
مطلبی دیگر
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
otherwise
<adv.>
از سوی دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
in fact
به عبارت دیگر
videlicet
به عبارت دیگر
somewhere else
یک جای دیگر
otherwise
طور دیگر
in other words
<idiom>
به کلام دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com