English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
nemo est heres viventis هیچ کس وارث فرد زنده نیست
Other Matches
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
vivisectional زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection زنده شکافی تشریح جانور زنده
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
legatee وارث
next of kin وارث
heritor وارث
fllowheir هم وارث
heir وارث
heritability وارث
heirless بی وارث
inheritor وارث
devisee وارث
inheritors وارث
heir presumptive وارث مقدر
heirship وارث بودن
rightful heir وارث بالاستحقاق
heir at law وارث قانونی
next of kin وارث بلافصل
heir apparent وارث مسلم
inherit وارث شدن
rightful heir وارث بالحق
inherits وارث شدن
to come to وارث شدن
linal descent وارث خط عمودی
inheritable qualities وارث تخت
immediate inheritance وارث بلافصل
expectant heir وارث امیدوار
inheriting وارث شدن
vivisect موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
residuary وارث طبقه دوم
to succeed to the throne وارث تخت شدن
apparent معلوم وارث مسلم
escheat اراضی بلا وارث
heir apparent وارث بلا فصل
abator غاصب حق وارث قانونی
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
heir in tail وارث دارایی حبس شده
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
Prince of Wales ولیعهد ذکور وارث تاج وتخت انگلیس
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
living زنده
biotic زنده
lived :زنده
biogen زنده زا
animate زنده
animates زنده
live :زنده
above ground زنده
live زنده
lived زنده
alive زنده
coiner زنده
full of life سر زنده
plaster of Paris گچ زنده
quickest زنده
quicker زنده
quick زنده
life full سر زنده
lighthearted زنده دل
live bearing زنده زا
alacritous زنده
dapper زنده دل
dashing زنده دل
liveliest زنده
lively زنده
vivid زنده
livelier زنده
lively <adj.> دل زنده
fresh زنده
genial <adj.> دل زنده
fresh- زنده
cheerful <adj.> دل زنده
viviparous زنده زا
freshest زنده
vivific زنده
cheerful <adj.> زنده دل
skylarker زنده دل
vigilance شب زنده داری
to recover to life زنده کردن
vigils شب زنده داری
resuscitate زنده کردن
resuscitated زنده کردن
inter vivos در میان زنده ها
resuscitates زنده کردن
resuscitating زنده کردن
vigil شب زنده داری
wake شب زنده داری
waked شب زنده داری
resurrect زنده کردن
in vivo بافت زنده
wight موجود زنده
irresuscitable زنده نشدنی
wanener شب زنده دار
good توپ زنده
live wire سیم زنده
live wires سیم زنده
survived <past-p.> زنده ماندن
wakes شب زنده داری
verve زنده دلی
resurrected زنده کردن
resurrecting زنده کردن
quickened زنده شدن
quickens زنده کردن
quickens زنده شدن
gamesome زنده روح
he suffered at the stake او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake زنده سوخته شد
quicklime اهک زنده
live ball توپ زنده
quickened زنده کردن
quicken زنده شدن
resurrects زنده کردن
survive زنده ماندن
survived زنده ماندن
survives زنده ماندن
surviving زنده ماندن
wakefulness شب زنده داری
liven زنده شدن
revive زنده شدن
revived زنده شدن
revives زنده شدن
night waking شب زنده داری
quicken زنده کردن
ground ball توپ زنده
wakeful شب زنده دار
living organisms موجودات زنده
live زنده بودن
spirituelle بشاش سر زنده
vivas زنده باد
live زنده کردن
lived زنده بودن
viva زنده باد
survivor شخص زنده
lived زنده کردن
pernoctation شب زنده داری
biogenic زنده زایی
biomass توده زنده
biophage زنده خوار
spiritous فعال زنده
playable توپ زنده
reviviscence زنده سازی
anabiosis زنده سازی
resusctate زنده کردن
resuscitator زنده کننده
resurge زنده شدن
restore to life زنده کردن
restoration to life زنده سازی
quick lime اهک زنده
quick ening زنده کننده
bioderm لایه زنده
quick clay بتن زنده
protoplast واحدجرم زنده
macroconsumer زنده خوار
to restor to life زنده کردن
protoplasm جرم زنده
viviparity زنده زایی
liveliness زنده دلی
live steam بخار زنده
activity زنده دلی
activities زنده دلی
live load بار زنده
to bring to life زنده کردن
to call back to life زنده کردن
vive int زنده باد!
vivify زنده کردن
viable زنده ماندنی
survivors زنده ماندگان
to see the sun زنده بودن
living environment محیط زنده
to restorative to life زنده کردن
calcined lime اهک زنده
long live زنده باد
lucubration شب زنده داری
long little زنده باد
biopsy زنده بینی
living soil خاک زنده
living polymer بسپار زنده
call back to life زنده کردن
vitality انرژی و زنده دلی
biomass pyramid هرم توده زنده
wake شب زنده داری کردن
waked شب زنده داری کردن
to have a wanton imagination تخیلی زنده داشتن
combat survival زنده ماندن در رزم
biogenic موجد موجود زنده
organisms ترکیب موجود زنده
organism ترکیب موجود زنده
wakes شب زنده داری کردن
galliard ادم دل زنده و شاداب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com