Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
stereometric
وابسته بترسیمات برجسته
Other Matches
triglyphic
وابسته به تزئینات برجسته سه ترک
alto-rilievo
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
saliency
نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif
حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent
برجسته فوق العاده برجسته
salience
نکته برجسته موضوع برجسته
embossment
نقوش برجسته برجسته کاری
stereoscope
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse
برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
of d.
برجسته
distinguished
برجسته
illustrated
برجسته
ridged
برجسته
staring
برجسته
starring
برجسته
relief emboss
برجسته
prominent
برجسته
conspicuous
برجسته
in relief
برجسته
pre-eminent
برجسته
stereometric
برجسته
illustrious
برجسته
stereometric
خط برجسته
striking
برجسته
strikingly
برجسته
salient
برجسته
cordon bleu
برجسته
crowned
برجسته
pre eminent
برجسته
relievo
برجسته
outstanding
برجسته
outstandingly
برجسته
primes
برجسته
primed
برجسته
prime
برجسته
prosilient
برجسته
kenspeckle
برجسته
mainlines
برجسته
rilievo
برجسته
noted
برجسته
laureate
برجسته
predominant
برجسته
raised
برجسته
torose
برجسته
convex
برجسته
overriding
برجسته
mainlined
برجسته
mainlining
برجسته
mainline
برجسته
eminent
برجسته
par excellence
برجسته
dominant
برجسته
masterwork
برجسته
illustrous
برجسته
effigies
تصویر برجسته
half relief
نیم برجسته
relief map
نقشه برجسته
eminently
بطور برجسته
anaglyph
تزئینات برجسته
mezzo relief
نیم برجسته
milestones
مرحله برجسته
signalize
برجسته کردن
topography
برجسته نگاری
relief emboss
نقشه برجسته
mezzo rillievo
نیم برجسته
raised shoulder
شانه برجسته
contour
نقشه برجسته
signally
بطور برجسته
cordon bleu
آدم برجسته
high relief
نقوش برجسته
smatt
برجسته زیرکانه
notbility
شخص برجسته
relievo
برجسته کاری
milestone
مرحله برجسته
premier
هنرپیشه برجسته
contour map
نقشه برجسته
humdingers
تفوق برجسته
humdinger
تفوق برجسته
premiering
هنرپیشه برجسته
premieres
هنرپیشه برجسته
premiered
هنرپیشه برجسته
premiere
هنرپیشه برجسته
bas-reliefs
نقش کم برجسته
bas-reliefs
برجسته کوتاه
bas-relief
نقش کم برجسته
drop shadow
سایه برجسته
stereoscopic
برجسته بینی
stereoscopic
برجسته بین
piece de resistance
فقره برجسته
effigy
تصویر برجسته
stucco relief
گچبریهای برجسته
to make one's mark
برجسته شدن
to put forward
برجسته نمودارکردن
projection welding
جوش برجسته
to stand out
برجسته بودن
topographic map
نقشه برجسته
stereoscopics
برجسته نمایی
bas-relief
برجسته کوتاه
bas relief
نقش کم برجسته
bas relief
برجسته کوتاه
swell
برجسته شیک
basso relief
برجسته کوتاه
bas relif
نقش کم برجسته
fash butt welding
جوش برجسته
stand out
برجسته عالی
stand out
برجسته بودن
feats
کار برجسته
feat
کار برجسته
front face
سطح برجسته
swelled
برجسته شیک
swells
برجسته شیک
exaggerated stereoscopy
برجسته بین
poet laureate
شاعر برجسته
predominantly
بطور برجسته
egregious
برجسته نمایان
distinguished
برجسته مهم
emboss
برجسته کردن
embossed alphabet
الفبای برجسته
tyupical
نوبهای برجسته
palmy
برجسته کامیاب
premiers
هنرپیشه برجسته
raised figure
طرح برجسته
personage
شخص برجسته
bas-relief
برجسته کاری
projects
برجسته بودن
relief
برجسته کاری
in relief
بطور برجسته
relief
حجاری برجسته
affigy
تصویر برجسته
salient pole
قطب برجسته
magnific
معروف برجسته
bossing
ارباب برجسته
bossed
ارباب برجسته
embossed
برجسته شده
aegicrane
آذین برجسته سر
laureatel
شاعر برجسته
leading
عمده برجسته
personages
شخص برجسته
bas relif
نقوش برجسته
bosses
ارباب برجسته
alto relievo
برجسته بلند
illustriously
برجسته وار
boss
ارباب برجسته
anaglyph
حجاری برجسته
acrography
گچ کاری برجسته
to create an image for oneself as somebody
برجسته شدن
project
برجسته بودن
aegicranium
آذین برجسته سر
projected
برجسته بودن
saleintiant
برجسته چشمگیر
saleint
برجسته چشمگیر
papillary lines
خطهای برجسته انگشتها
bank
قسمت برجسته سر پیچ
banks
قسمت برجسته سر پیچ
snarling
بغرنجی برجسته کردن
bold faced type
حروف سیاه برجسته
noticeable
قابل ملاحضه برجسته
person of f.
شخص برجسته یا با نفوذ
narrative relief
نقش برجسته روایتی
bosomed
دارای سینه برجسته
embossing die
حدیده برجسته کاری
snarls
بغرنجی برجسته کردن
stereoscope
دستگاه برجسته بین
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
goffer
مجعدکردن برجسته کردن
bosomy
دارای پستان برجسته
distinguished rug
قالی با ارزش و برجسته
to stand out in relief
برجسته یا روشن بودن
oner
شخص یا چیز برجسته
stereoscopy
سیستم برجسته بینی
stereoscopic pair
زوج برجسته بینی
to bring out in relief
برجسته یا روشن کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com