Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
rhetoric
وابسته بعلم بدیع یامعانی بیان
Other Matches
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
scientific
وابسته بعلم
metaphsical
وابسته بعلم ماورا
moral
وابسته بعلم اخلاق
pedagogical
وابسته بعلم اموزش
thermodynamic
وابسته بعلم ترمودینامیک دماپویا
gastronomical
وابسته بعلم خوب خوردن
biologic
وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
psychophysical
وابسته بعلم روابط میان تن وروان
ethnological
وابسته به نژادشناسی مربوط بعلم طوایف بشر
geodesical
وابسته بعلم زمین پیمایی درسطح کره
metaphysical
وابسته بعلم ماوراء طبیعی علوم معقول
archeologic
وابسته به باستان شناسی مربوط بعلم اثار قدیم
exquisite
بدیع
far out
بدیع
originals
بدیع
newfound
بدیع
original
بدیع
novels
بدیع
novel
بدیع
prosody
علم بدیع
rhetoric
علم بدیع
rhetorician
عالم درعلم بدیع
picturesque
بدیع خوش منظره
rhetoricians
عالم درعلم بدیع
Green architecture
[ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
geogonostic
مربوط بعلم زمین شناسی
geogonostical
مربوط بعلم زمین شناسی
ballistic
مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associates
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
wording
بیان
say so
حق بیان
recitation
بیان
declaration
بیان
statements
بیان
word choice
بیان
choice of words
بیان
recitations
بیان
locutions
بیان
expression
بیان
say-so
بیان
averment
بیان
quotation
بیان
say so
بیان
say-so
حق بیان
locution
بیان
expressions
بیان
statement
بیان
pronunciations
بیان
quotations
بیان
exposition
بیان
experssion
بیان
explication
بیان
pronunciation
بیان
rhetorically
بیان
declarations
بیان
diction
بیان
interpretation
بیان
expositions
بیان
dite
بیان
interpretations
بیان
dit
بیان
explanation
بیان
diction
بیان
verbiage
[American English]
بیان
wording
بیان
explanations
بیان
voice
بیان کردن
fluidity
روانی بیان
said
بیان شده
sweet root
شیرین بیان
fluidity
سلاست بیان
to set forth
بیان کردن
mouths
مدخل بیان
mouthing
مدخل بیان
shibboleth
بیان رایج
shibboleths
بیان رایج
set forth
بیان کردن
paradox
بیان مغایر
lip
سخن بیان
expressing
بیان یا شرح
verbalization
بیان کلامی
expresses
بیان یا شرح
expressed
بیان یا شرح
express
بیان یا شرح
liquorice
شیرین بیان
paradoxes
بیان مغایر
restatements
بیان مجدد
mouthed
مدخل بیان
stater
بیان کننده
intonation
بیان با الحان
intonations
بیان با الحان
verbalization
بیان شفاهی
set out
بیان کردن
formulation
بیان ریاضی
restatement
بیان مجدد
mouth
مدخل بیان
licorice
شیرین بیان
freedom of experssion
ازادی بیان
impart
بیان کردن
fair spoken
خوش بیان
imparted
بیان کردن
expressible
به بیان درامدنی
imparting
بیان کردن
expounder
بیان کننده
expessible
قابل بیان
imparts
بیان کردن
account
بیان علت
enunciative
بیان کننده
anticlimaxes
بیان قهقرایی
numbers
بیان کیفیت
eloquence
علم بیان
inexpressibility
بیان ناپذیری
diction
طرز بیان
says
بیان کردن
say
بیان کردن
self-expression
بیان حال
remark
افهار بیان
remarked
افهار بیان
remarking
افهار بیان
remarks
افهار بیان
anticlimax
بیان قهقرایی
number
بیان کیفیت
dictograph
بیان نگار
utter
بیان کردن
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
tell
بیان کردن
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
telling-off
بیان کردن
tells
بیان کردن
frame
بیان کردن
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
appositive
عطف بیان
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
apposition
عطف بیان
statement
بیان وضعیت
simply stated
به بیان کوتاه
statements
بیان وضعیت
declaratory
متضمن بیان
presentment
بیان حضور
detailing
یات را بیان کردن
detail
یات را بیان کردن
quantify
چندی بیان کردن
quantifies
چندی بیان کردن
bubbles
بیان کردن حباب
restate
مجددا بیان کردن
enigma
رمز بیان مبهم
enigmas
رمز بیان مبهم
circumlocution
بیان غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
quantifying
چندی بیان کردن
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
word picture
بیان یا شرح روشن
restates
مجددا بیان کردن
restating
مجددا بیان کردن
bubbling
بیان کردن حباب
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
riddle
تفسیریا بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
rhetorician
اموزگار معانی بیان
restated
مجددا بیان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com