Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
last-ditch
وابسته به آخرین تلاش
Other Matches
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
trendiest
مطابق آخرین مد
swan song
<idiom>
آخرین سیما
trendy
مطابق آخرین مد
trendier
مطابق آخرین مد
last-ditch
آخرین فرصت
at the eleventh hour
در آخرین لحظات
billionths
آخرین عدد یک میلیارد
billionth
آخرین عدد یک میلیارد
The last school day.
آخرین روز مدرسه
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
She was dressed in the latest fashion .
آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
What is the latest news?
آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
ends
کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ends
نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
printed
آخرین صفحه چاپ شده
printouts
آخرین صفحه چاپ شده
printout
آخرین صفحه چاپ شده
prints
آخرین صفحه چاپ شده
print
آخرین صفحه چاپ شده
end
نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
aft flap
آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
last straw
<idiom>
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
son file
آخرین گونه کاری یک فایل
end
کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
ended
نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ended
کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
scrounges
تلاش
endevour
تلاش
efforts
تلاش
effort
تلاش
endeavor
تلاش
stressing
تلاش
stresses
تلاش
scrounge
تلاش
scrounged
تلاش
scrounging
تلاش
searchingly
تلاش
competency
تلاش
stress
تلاش
synergic
هم تلاش
searched
تلاش
searches
تلاش
set out
<idiom>
تلاش
quest
تلاش
quests
تلاش
search
تلاش
This is the latest mens fashion.
این آخرین مد لباس مردانه است
last but not least
<idiom>
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
date
افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
dates
افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین پیشنهاد را دادن
[در معامله ای]
He emptied the glass to the last drop .
لیوان را تا آخرین قطره خالی کرد
This is my last chance .
این برایم آخرین فرصت است
To play ones last card
آخرین تیر ترکش رارها کردن
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
to lay about
تلاش کردن
to cast about
تلاش کردن
shearing force
تلاش برشی
level of effort
میزان تلاش
scrounging
تلاش کردن
scrounged
تلاش کردن
make a push
تلاش کردن
main effort
تلاش اصلی
scrounge
تلاش کردن
scrounges
تلاش کردن
normal force
تلاش عمودی
full bore
حداکثر تلاش
wild goose chase
تلاش بیهوده
design stress resultant
تلاش محاسباتی
wild-goose chases
تلاش بیهوده
effort syndrome
نشانگان تلاش
wild-goose chase
تلاش بیهوده
burster
خرج تلاش
detonation charge
خرج تلاش
fillers
خرج تلاش
filler
خرج تلاش
unity of effort
وحدت تلاش
bursting charge
خرج تلاش
popped
خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
pop
خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
pops
خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
level of effort
تلاش رزمی یکان
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
put up a good fight
<idiom>
سخت تلاش کردن
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
inert filling
خرج تلاش بی اثر
roll up one's sleeves
<idiom>
سخت تلاش کردن
main effort
تلاش اصلی نیروها
main attack
تلاش اصلی نیروها
competence
روح تلاش جدیت
prowling
پرسه زدن تلاش
admissible stress
تلاش قابل قبول
burster course
مسیرانفجار خرج تلاش
to make a real effort
تلاش جدی کردن
all out
با تمام قدرت و تلاش
burster tube
لوله خرج تلاش
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
endevour
تلاش کردن کوشیدن
prowls
پرسه زدن تلاش
bend over backwards to do something
<idiom>
سخت تلاش کردن
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
compete
تلاش و جدیت کردن
competed
تلاش و جدیت کردن
endeavor
تلاش کردن کوشیدن
prowled
پرسه زدن تلاش
prowl
پرسه زدن تلاش
competes
تلاش و جدیت کردن
lifo
سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
identities
مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
When is the last train to Oxford?
چه وقت آخرین قطار به سمت آکسفورد حرکت می کند؟
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
Doom
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
ring
لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
identity
مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
trailer
آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
trailers
آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
run scared
<idiom>
تلاش برای رقابت سیاسی
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
go long
تلاش درپاس طولانی بجلو
Thank you for your efforts.
با تشکر برای تلاش شما.
scrambling
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles
بزحمت جلو رفتن تلاش
to turn upside down
هر تلاش امکان پذیری را کرن
scrambled
بزحمت جلو رفتن تلاش
scramble
بزحمت جلو رفتن تلاش
foraged
تلاش وجستجو برای علیق
forages
تلاش وجستجو برای علیق
forage
تلاش وجستجو برای علیق
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
work someone's finger to the bone
<idiom>
تمام تلاش را به کار بستند
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
foraging
تلاش وجستجو برای علیق
ended
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
condition
ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
readme file
فایلی که حاوی آخرین اطلاعات درباره یک برنامه کاربردی باشد
last in first out
نوعی سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را در اول می خواند
end
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to torpedo
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
muss
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
stretch runner
تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
use up every ounce of energy
نهایت تلاش خود را به کار بستن
to scramble for a living
برای معاش یازندگی تلاش کردن
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
To make desperate efforts.
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
inert mine
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
end
کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ended
کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
cancel
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancelling
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
ends
کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
cancels
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
To go flat out . To make astupendous effort.
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
push up stack
سیستم صف ذخیره سازی موقت که آخرین موضوع اضافه شده در انتهای لیست فرار می گیرد
terminator
ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com