Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English
Persian
societal
وابسته به اجتماع
Search result with all words
upper class
وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper classes
وابسته به طبقات بالای اجتماع
Other Matches
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
reunions
اجتماع
commonweal
اجتماع
milieux
اجتماع
gathering
اجتماع
gatherings
اجتماع
procession
اجتماع
milieu
اجتماع
processions
اجتماع
conjunction
اجتماع
conjunctions
اجتماع
public meeting
اجتماع
hurricanes
اجتماع
musters
اجتماع
mustering
اجتماع
union
اجتماع
unions
اجتماع
mustered
اجتماع
muster
اجتماع
reunion
اجتماع
hurricane
اجتماع
societies
اجتماع
communities
اجتماع
society
اجتماع
assemblage
اجتماع
socio-
اجتماع
community
اجتماع
meetings
اجتماع
associations
اجتماع
milieus
اجتماع
association
اجتماع
meeting
اجتماع
assemblages
اجتماع
consensus
اجتماع
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
overloads
اجتماع مهاجمان
communing
اجتماع تعاونی
overloaded
اجتماع مهاجمان
overload
اجتماع مهاجمان
assembly
اجتماع انجمن
aggregation
اجتماع توده
societies
جامعه اجتماع
meeting
ملاقات اجتماع
collections
اجتماع مجموعه
meetings
ملاقات اجتماع
concourse
محل اجتماع
concourses
محل اجتماع
congregating
اجتماع کردن
official meeting
اجتماع رسمی
society
جامعه اجتماع
turn out
اجتماع ازدحام
congregate
اجتماع کردن
commune
اجتماع تعاونی
rallies
اجتماع مجدد
rally
اجتماع مجدد
communes
اجتماع تعاونی
communed
اجتماع تعاونی
klatch
اجتماع خودمانی
congregates
اجتماع کردن
therapeutic community
اجتماع درمانی
congregated
اجتماع کردن
collection
اجتماع مجموعه
crowd
شلوغی اجتماع
flocculate
اجتماع کردن
paraded
اجتماع مردم
parades
اجتماع مردم
rallied
اجتماع مجدد
klatsch
اجتماع خودمانی
crowds
شلوغی اجتماع
parade
اجتماع مردم
parading
اجتماع مردم
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
community psychology
روانشناسی اجتماع نگر
grass roots
اجتماع محلی منشاء
franklin
طبقه متوسط اجتماع
scum
طبقه وازده اجتماع
riotous assembly
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
riot
اجتماع و بلوا کردن
scurf
شوره سر وازده اجتماع
rioted
اجتماع و بلوا کردن
rioting
اجتماع و بلوا کردن
riots
اجتماع و بلوا کردن
union
[set theory]
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
pentapolis
اجتماع پنج شهر
guildhall
محل اجتماع اصناف
lower class
سطح پایین
[اجتماع]
subclass
طبقه سوم
[اجتماع]
trigon
اجتماع سه ستاره باهم
ratag
طبقات پایین اجتماع
accru
اجتماع فراهم شدگی
the rabble
طبقات پایین اجتماع
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
underclass
طبقه سوم
[اجتماع]
subclass
سطح پایین
[اجتماع]
lower class
طبقه سوم
[اجتماع]
guildhalls
محل اجتماع اصناف
underclass
سطح پایین
[اجتماع]
subclass
طبقه پست وپایین اجتماع
forum
بازار محل اجتماع عموم
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
haunts
محل اجتماع تبه کاران
foyer
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
forums
بازار محل اجتماع عموم
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
antisocial
مخل اجتماع دشمن جامعه
upperclassman
عضو صنوف ممتازه اجتماع
foyers
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
haunt
محل اجتماع تبه کاران
guilds
اتحادیه محل اجتماع اصناف
guild
اتحادیه محل اجتماع اصناف
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع
underclass
طبقه پست وپایین اجتماع
communitarian
عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
unsociable
گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
rout
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routs
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
camporee
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
outside art
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
casework
مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associating
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
social disease
بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
totalitarianism
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
syncop
وابسته به غش
sexual organs
وابسته به
thereof=of that
وابسته به ان
israelitish
وابسته به
cephalic
وابسته به سر
interdependent
وابسته
pertinent
وابسته
federate
وابسته
adjective
وابسته
adjectives
وابسته
hanger on
وابسته
commissarial
وابسته به
akin
وابسته
riverrine
وابسته به
diphtheric
وابسته به
comprador
وابسته
congenerous
وابسته
elysian
وابسته به
federated
وابسته
federates
وابسته
federating
وابسته
belonging
وابسته ها
germane
وابسته
related
وابسته
affiliate
وابسته
affiliated
وابسته
affiliates
وابسته
affiliating
وابسته
febile
وابسته به تب
attached
وابسته
aquatic
وابسته به اب
monitorial
وابسته به
dependent
وابسته
elfin
وابسته به جن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com