English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
emotive وابسته به احساسات
Search result with all words
oedipal وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
Other Matches
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
soulful پر از احساسات
emotion احساسات
emotions احساسات
heartbeat احساسات
heartbeats احساسات
sentiments احساسات
acold بدون احساسات
sentimentalize با احساسات امیختن
emotionless عاری از احساسات
affect احساسات برخورد
affecting محرک احساسات
affects احساسات برخورد
to gall a person's kibes احساسات کسی را
folkway احساسات عمومی
heartstrings احساسات عمیق
nationallism احساسات ملی
enthusing احساسات رابرانگیختن
enthuses احساسات رابرانگیختن
schwarmerei احساسات افراطی
schwarmerei احساسات شدید
impressive برانگیزنده احساسات
d. of feeling نازکی احساسات
brace تحریک احساسات
braced تحریک احساسات
rhapsodically از روی احساسات
enthused احساسات رابرانگیختن
enthuse احساسات رابرانگیختن
rhapsodical ناشی از احساسات
fanatical دارای احساسات شدید
mush احساسات بیش ازحد
sexier دارای احساسات شهوانی
sexiest دارای احساسات شهوانی
heartstring عمیق ترین احساسات دل
shake-ups احساسات راتحریک کردن
shake up احساسات راتحریک کردن
shake-up احساسات راتحریک کردن
white hot دارای احساسات برانگیخته
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
pathetic دارای احساسات شدید
internationalism احساسات بین المللی
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
sensate با احساسات درک کردن
self composed مستولی بر احساسات خود
seentimentally از روی احساسات یا عاطفه
religious sentiments احساسات وعقاید مذهبی
fanatics دارای احساسات شدید
white-hot دارای احساسات برانگیخته
sentimentally از روی احساسات یاعاطفه
sentimentality گرایش بسوی احساسات
sentient حساس دستخوش احساسات
unfeeling بیحس فاقد احساسات
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
sexy دارای احساسات شهوانی
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
fanatic دارای احساسات شدید
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
sectarianize با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
your words offended her سخنان شما به احساسات اوبرخورد
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
pornography نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
debunk احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap opera نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunks احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) . گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
passion اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunked احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
eroticism تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobber دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
his words injured my feelings سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
demagogisme استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
erogenous ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
associates وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
exhibitionism نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
sexes احساسات جنسی روابط جنسی
sex احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
of kin وابسته
adjectives وابسته
akin وابسته
attributable وابسته به
hanger on وابسته
adjective وابسته
elysian وابسته به
febile وابسته به تب
attendant وابسته
federating وابسته
diphtheric وابسته به
federates وابسته
federated وابسته
federate وابسته
plantar وابسته به کف پا
pyrexial وابسته به تب
pyrexic وابسته به تب
attendants وابسته
interdependent وابسته
pyretic وابسته به تب
riverrine وابسته به
relative وابسته
contingents وابسته
affiliating وابسته
attache وابسته
thereof=of that وابسته به ان
affiliates وابسته
attached وابسته
affiliated وابسته
subordinate وابسته
subordinated وابسته
subordinates وابسته
contingent وابسته
pertaining وابسته
appurtenant وابسته
levitical وابسته به
wedded وابسته
belonging وابسته ها
dependent وابسته
germane وابسته
israelitish وابسته به
messianic وابسته به
aquatic وابسته به اب
tuitionary وابسته به
relevant وابسته
correspondent وابسته
correspondents وابسته
subordinating وابسته
thereof وابسته به ان
cephalic وابسته به سر
commissarial وابسته به
congenerous وابسته
dependant وابسته
elfin وابسته به جن
dependants وابسته
comprador وابسته
pertinent وابسته
sexual organs وابسته به
carpal وابسته به مچ
cantabrigian وابسته به
pertianing وابسته
monitorial وابسته به
affiliate وابسته
syncop وابسته به غش
related وابسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com