Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
exogamous
وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
Other Matches
exogamy
برون همسری
exogamy
برون پیوندی
outer directed
برون وابسته
pericardial
وابسته به برون شامه دل
pericardiac
وابسته به برون شامه دل
monogamy
تک همسری
bigamy
دو همسری
monandry
یک همسری
endogamous
درون همسری
polygamy
چند همسری
inbreeding
درون همسری
endogamy
درون همسری
nubile
قابل ازدواج و همسری
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
crosses
پیوندی
hybrid
پیوندی
linked
پیوندی
crossbred
پیوندی
interrelation
هم پیوندی
cross bred
پیوندی
crosser
پیوندی
symphyseal
پیوندی
cross
پیوندی
crossest
پیوندی
linkage editor
ویراستار پیوندی
bonding orbital
اوربیتال پیوندی
linkage parameter
پارامتر پیوندی
bonding electrons
الکترونهای پیوندی
linkages
به هم پیوستگی پیوندی
linking loader
بارکننده پیوندی
linkage
به هم پیوستگی پیوندی
linked list
لیست پیوندی
binding energy
انرژی پیوندی
linkage loader
بارکننده پیوندی
grafted
گیاه پیوندی
antibonding orbital
اوربیتال ضد پیوندی
hybrid
گیاه پیوندی
graft
گیاه پیوندی
multivincular
چندین پیوندی
connective
ربط پیوندی
antibonding electron
الکترون ضد پیوندی
graft copolymer
همبسپار پیوندی
grafts
گیاه پیوندی
double linked list
لیست پیوندی مضاعف
rhinoplasty
جراحی پیوندی بینی
bonding electron pair
زوج الکترون پیوندی
multilinked list
لیست چند پیوندی
ox lip
گاو زبان پیوندی
bonding molecular orbital
اوربیتال مولکولی پیوندی
hybridize
گیاه پیوندی باراوردن
multivalve
چنذ لختی صدف پیوندی
hdic
کنترل پیوندی دادههای سطح بالا
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
ca
Arrangment Connecting ارایش و ترتیب به صورت پیوندی و متصل
polygamy
چند همسری چند همسر گزینی
nil pointer
اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
without
برون
outcrops
برون زد
outputs
برون ده
outhaul line
برون کش
outsides
برون
extrados
برون سو
outcrop
برون زد
output
برون ده
outside
برون
exogenous
برون زا
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
out group
برون گروه
exocathection
برون پردازی
superficial degradation
برون تباهی
accommodations
برون سازی
extrafusal
برون دوکی
extrajection
برون اندازی
eccentricity
برون مرکزی
offline
برون خطی
eccentricities
برون مرکزی
exocrine
برون تراو
epithelium
برون پوش
extragalactic
برون کهکشانی
self contained
برون بی نیاز
exogen
گیاه برون رو
oversea
برون مرزی
extracyclic
برون حلقهای
ectoparasite
انگل برون زی
exterritorial
برون مرزی
exteroceptive
برون تنی
externality
برون بودگی
purges
برون ریزی
pericardium
برون شامه دل
exogenous variable
متغیر برون زا
physiognomies
برون چهر
exogenous
برون زاد
accommodation
برون سازی
exogenous
برون روینده
egest
برون کردن
outlier
برون هشته
out flow
برون ریز
effuent
برون ریز
off line
برون خطی
ectorderm
برون پوست
outsight
برون بینی
physiognomy
برون چهر
exopsychic
برون روانی
copper extraction
برون کشیدن مس
suburb
برون شهر
extrapolation
برون یابی
suburban
برون شهری
acting out
برون ریزی
emigration
برون کوچی
extrapolations
برون یابی
objective
برون ذات
objectives
برون ذات
output
برون داد
outputs
برون داد
effusion
برون ریزی
effusion
برون تراوی
effusions
برون ریزی
purge
برون ریزی
purged
برون ریزی
drive!
برون!
[با ماشین]
effusions
برون تراوی
evacuation
برون ریزی
discharge
برون ریزی
objectivism
برون گرایی
extratensive
برون نگر
the out ward eye
چشم برون
extraterritoriality
برون مرزی
evacuation
برون بری
extraterritorial
برون مرزی
extrovert
برون گرای
extroverts
برون گرای
exvia
برون زیست
exudation
برون نشست
discharges
برون ریزی
extroversion
برون گرایی
immigration
برون کوچی
extragalactic nebula
ابری برون کهکشانی
offline storage
انباره برون خطی
extrapolating
برون یابی کردن
offset distance
فاصله برون محوری
offline operation
عمل برون خطی
extrapolates
برون یابی کردن
exocrine gland
غده برون ریز
extrapolated
برون یابی کردن
extrapolate
برون یابی کردن
exogamy
برون زاد اوری
extragalactic nebula
سحابی برون کهکشانی
off line storage
حافظه برون خطی
outbreeding
برون زاد اوری
exosomatic method
روش برون تنی
extraterritoriality
حقوق برون مرزی
exterritoriality
حقوق برون مرزی
out of line coding
کدگذاری برون خطی
high seas
ابهای برون مرزی
output
برون گذاشت برونگذار
extraspectral hue
فام برون طیفی
peritoneum
برون شامه روده ها
outputs
برون گذاشت برونگذار
extrapyramidal system
دستگاه برون هرمی
off line operation
عملکرد برون خطی
outward looking policy
سیاست برون نگر
epicarp
پوست میوه برون بر
ectoplasm
اکتوپلاسم برون مایه
discharge of affect
برون ریزی هیجانی
State Department
وزارت برون مرز
supinator muscle
عضله برون گردان
to reveal itself
از پرده برون افتادن
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
basset
نوعی سگ شکاری پا کوتاه برون زد
exudate
ترشح التهابی برون نشست
off page connector
اتصال دهنده برون صفحهای
extrinsic eye muscles
عضلات برون چرخشی چشم
pericarditis
اماس برون شامه قلب
with out book
برون سند کتابی ازبر
extrapyramidal motor system
دستگاه حرکتی برون هرمی
to let out
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
overseas
ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
oversea command
یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com