English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
optic وابسته به بینایی
visive وابسته به بینایی
Search result with all words
optical instruments الات وابسته به بینایی
orthoptic وابسته به اصلاح نقص بینایی
Other Matches
spectrum بینایی
visions بینایی
eye بینایی
vision بینایی
eyesight بینایی
eyeing بینایی
eyes بینایی
eying بینایی
spectral بینایی
sights بینایی
sight بینایی
perceptivity بینایی
second sight بینایی
perspectives بینایی
perspective بینایی
facial vision بینایی صورتی
monochromatism بینایی تک فامی
optometer بینایی سنج
trichromatism بینایی سه فامی
field of vision میدان بینایی
optometry بینایی سنجی
far point برد بینایی
asthenopia ضعف بینایی
optic nerve عصب بینایی
the sense of sight حس بینایی یا باصره
monocular vision بینایی یک چشمی
optics علم بینایی
photopia بینایی درنورزیاد
discernment بصیرت بینایی
dichromatism بینایی دوفامی
emmetropis بینایی طبیعی
tunnel vision بینایی کانونی
scotopia بینایی در تاریکی
emmetropia بینایی طبیعی
visual yellow زرد بینایی
quick sight بینایی تیز
visual axis محور بینایی
vision test ازمون بینایی
rhodopsin ارغوان بینایی
visual purple ارغوان بینایی
visual acuity تیزی بینایی
nervus opticus عصب بینایی
paropsis خراب شدن بینایی
campimeter میدان سنج بینایی
perceptiveness بینایی قوه مشاهده
xanthocyanopsia بینایی زرد- ابی
optometric service قسمت بینایی سنجی
manoptoscope برتری سنج بینایی
scope وسیله دیدبانی یا بینایی
test chart لوحه بینایی سنجی
ametropia نقص انکساری بینایی
kenning نگاه قدرت بینایی
perimeter میدان سنج بینایی
perimeters میدان سنج بینایی
astigmatism ناهمخوانی بینایی استیگماتیسم
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
hemeralopia کمی بینایی در نور زیاد
orthoptic درست کننده نقص بینایی
his sight could p darkness بینایی وی تاریکی رامی شکافت
optometric service بخش بینایی سنجی و چشم پزشکی
eye glass شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress . ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
spectroscopy بینایی بین طیف بین
spectroscope بینایی بین طیف بین
associated وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pertaining وابسته
federating وابسته
attendant وابسته
attendants وابسته
attributable وابسته به
tuitionary وابسته به
elfin وابسته به جن
belonging وابسته ها
riverrine وابسته به
pyrexic وابسته به تب
pyrexial وابسته به تب
pyretic وابسته به تب
attached وابسته
germane وابسته
sexual organs وابسته به
dependent وابسته
diphtheric وابسته به
of kin وابسته
congenerous وابسته
adjectives وابسته
akin وابسته
syncop وابسته به غش
cephalic وابسته به سر
thereof=of that وابسته به ان
thereof وابسته به ان
carpal وابسته به مچ
pertianing وابسته
federates وابسته
federated وابسته
federate وابسته
adjective وابسته
plantar وابسته به کف پا
comprador وابسته
interdependent وابسته
aquatic وابسته به اب
appurtenant وابسته
affiliating وابسته
affiliates وابسته
affiliated وابسته
affiliate وابسته
commissarial وابسته به
related وابسته
attache وابسته
pertinent وابسته
cantabrigian وابسته به
correspondents وابسته
subordinating وابسته
contingent وابسته
contingents وابسته
wedded وابسته
subordinated وابسته
hanger on وابسته
relevant وابسته
relative وابسته
monitorial وابسته به
israelitish وابسته به
correspondent وابسته
febile وابسته به تب
messianic وابسته به
levitical وابسته به
subordinate وابسته
dependant وابسته
dependants وابسته
elysian وابسته به
subordinates وابسته
gutturo nasal وابسته بگلووبینی
adipic وابسته به چربی
acoustical وابسته به شنوایی
iranian وابسته به ایران
iraqi وابسته به عراق
haemic وابسته بخون
paralytics وابسته به فلج
intercollegiate وابسته بکالج ها
predial or prae وابسته به زمین
interferential وابسته به دخالت
inspectoral وابسته به بازرس ها
hematic وابسته به خون
internuptial وابسته به عروسی
interoceptive وابسته به احشاء
potamic وابسته به رودها
emotive وابسته به احساسات
interrogatory وابسته به سئوال
pancreatic وابسته به لوزالمعده
degenerative وابسته به انحطاط
inner directed درون وابسته
landed وابسته بزمین
generic وابسته به تیره
irrigational وابسته به ابیاری
isthmian وابسته به باریکه
aerological وابسته بهواشناسی
piscatorial وابسته به صیدماهی
piscatorial وابسته به ماهیگیری
aortal وابسته بشاهرگ
aortic وابسته بشاهرگ
kufic وابسته به کوفه
lactic وابسته به شیر
glandulous وابسته به غدد
glandulose وابسته به غدد
gerontic وابسته به پیری
laryngeal وابسته بنای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com