Total search result: 201 (16 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
hydroelectric |
وابسته به تولید نیروی برق بوسیله اب یا بخار |
|
|
Other Matches |
|
magneto electricity |
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود |
hydro-electric |
وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار |
hydro electric |
وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار |
steam propulsion of ships |
راندن کشتی ها بوسیله بخار |
steamroller |
جاده صاف کن دارای نیروی بخار |
steamrollered |
جاده صاف کن دارای نیروی بخار |
steamrollering |
جاده صاف کن دارای نیروی بخار |
steamrollers |
جاده صاف کن دارای نیروی بخار |
kinetic |
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه |
hydroelectricity |
برق تولید شده ارز اب یا بخار |
sporogony |
تولید مثل بوسیله هاگ |
electro magnetism |
تولید خواص مغناطیسی بوسیله |
police state |
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس |
police states |
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس |
schizogenesis |
تولید مثل بوسیله شکاف خوردن |
self fruitful |
تولید مثل بوسیله گرده خود |
power of production |
نیروی تولید |
radiotherapy |
رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی |
schizogony |
تولید مثل بوسیله شکاف یاتقسیم سلولی |
paedogenesis |
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره |
electrophorus |
الت تولید الکتریسته ساکن بوسیله القا |
electrophoresis |
حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق |
progenitive |
دارای نیروی تولید |
transmissions |
سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود |
transmission |
سرایت اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود |
productiveness |
حاصل خیزی نیروی تولید |
homogamic |
تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود |
homogamous |
تولید نسل کننده بوسیله مقارت باهم جنس خود |
necromantic |
وابسته به پیشگویی یا جادوگری بوسیله مردگان سحری |
naval |
وابسته به نیروی دریایی |
tractive |
وابسته به نیروی کشش |
naval attache |
وابسته نیروی دریایی |
dynamic |
وابسته به نیروی محرکه جنباننده |
electromagnetic |
وابسته به نیروی مغناطیسی برق |
hydraulic |
وابسته به نیروی محرکه اب هیدرولیک |
dynamically |
وابسته به نیروی محرکه جنباننده |
galvanist |
متخصص تولید نیروی کهربایی با عمل شیمیایی یامعالجه ناخوشی با برق |
photo pattern generation |
تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده |
auto-immune |
وابسته به تولید پادتنهای مضر |
army national guard |
گارد ملی وابسته به نیروی زمینی |
fixed costs |
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد |
clonal |
وابسته به تولید مثل یا ابستنی غیر جنسی |
genetic |
وابسته به پیدایش یا اصل هر چیز مربوط به تولید و وراثت |
geostrophic |
وابسته به نیروی انحناء وپیچیدگی یا انقباضی که دراثرگردش زمین ایجادمیشود |
tammany |
انجمن تامانی نیویورک وابسته بانجمن طرفدار کسب نفوذ سیاسی وبلدی بوسیله رشاء |
beta range |
حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی |
precipitation of moisture |
انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار |
iron law of wage |
قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد |
blue water school |
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند |
reenforceŠetc |
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن |
capacity cost |
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت |
juggernaut |
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب |
e.m.f |
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی |
juggernauts |
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب |
torque |
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری |
expeditionary |
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی |
air force personnel with the army |
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی |
embryophyte |
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید |
pilot line operation |
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید |
component |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
components |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
producer's goods |
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند |
seconded |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
second |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
seconding |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
seconds |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
electromotive force |
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی |
euler theorem |
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد |
production overheads |
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید |
increasing cost industry |
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود |
no man's land |
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی |
phallic |
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب |
army landing forces |
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل |
buoyancy |
نیروی بالابر نیروی شناوری |
threat force |
نیروی دشمن نیروی مخالف |
attack force |
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک |
steam irons |
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی |
steam iron |
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی |
planar |
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت |
derived demand |
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود . |
cost fraction |
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات |
declassified cost |
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد |
oem |
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند |
self propulsion |
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش |
matrix |
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود |
matrixes |
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود |
counter force |
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن |
bureaucratic |
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری |
olympian |
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک |
syzygial |
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم |
free gyroscope |
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد |
allocated manpower |
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی |
geomagnetism |
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین |
naval aviation |
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی |
choral |
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی |
dialectological |
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی |
subglacial |
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان |
telepathic |
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر |
acceleration principle |
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید |
lexicographic |
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری |
phylar |
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد |
puritanical |
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان |
rectal |
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ |
sothic |
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی |
vehicular |
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر |
spermary |
غده تولید کننده منی محل تولید منی |
cliquey |
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه |
cliquy |
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه |
supervisory |
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری |
erotic |
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros |
monarchic |
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت |
family |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
families |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
Marine Corps |
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی |
army aircraft |
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی |
mixed capitalism |
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد |
full |
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند |
fullest |
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند |
gnp gap |
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه |
zygose |
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی |
lithic |
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم |
sister services |
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته |
frontal |
وابسته به پیشانی وابسته بجلو |
half |
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد |
fumed |
بخار |
vapo |
بخار |
haze |
بخار |
reeks |
بخار |
reeking |
بخار |
reek |
بخار |
water vapor |
بخار اب |
vaporific |
بخار زا |
vaporer |
بخار زا |
vapor |
بخار |
reeked |
بخار |
vapour |
بخار اب |
vapour |
بخار |
vaporific |
بخار شو |
aqueous vapor |
بخار اب |
steam |
بخار |
steams |
بخار |
steams |
بخار اب |
gases |
بخار |
gassed |
بخار |
fume |
بخار |
gasses |
بخار |
fumes |
بخار |
steam |
بخار اب |
steamed |
بخار اب |
brume |
بخار |
steaming |
بخار |
steaming |
بخار اب |
gas |
بخار |
fuming |
بخار |
halitus |
بخار |
miasma |
بخار بد بو |
steamed |
بخار |
miasmas |
بخار بد بو |
flue dust |
بخار گاز |
mercury vaper |
بخار جیوه |
steamer |
کشتی بخار |
flue boiler |
دیگ بخار |
boilers |
مولد بخار |
boilers |
دیگ بخار |
gas tank |
بخار بنزین |
steamer |
ماشین بخار |
reek |
بخار دهان |
mofette |
بخار بدبو |
vaporization |
تبدیل به بخار |
exhaust steam |
بخار خروجی |
steamers |
ماشین بخار |
steamers |
کشتی بخار |
volatilize |
بخار شدن |
boiler |
مولد بخار |
steamier |
پر حرارت پر بخار |
steamier |
شبیه بخار |
flue |
لوله بخار |
fume |
بخار شدن |
gasiform |
بخار مانند |
fuming |
دود بخار |
fume |
دود بخار |
horsepower |
اسب بخار |
fumed |
بخار شدن |
fumed |
دود بخار |
fumes |
بخار شدن |
vaporization |
بخار سازی |
furnace dust |
بخار کوره |
boiler |
دیگ بخار |
steamy |
پر حرارت پر بخار |
steamy |
شبیه بخار |
fumes |
دود بخار |
horse power |
اسب بخار |
flues |
لوله بخار |
hooter |
سوت بخار |
HP |
اسب بخار |
gland steam |
بخار دورزبانه |
fumatorium |
اطاق بخار |
steamiest |
پر حرارت پر بخار |
hooters |
سوت بخار |
fuming |
بخار شدن |