English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
musteline وابسته به تیره راسو
Other Matches
mustelidea تیره راسو
generic وابسته به تیره
protesttant وابسته به تیره پروتستان
rhamnaceous وابسته به تیره عنابها
of the catholic persuasion وابسته به تیره کاتولیک
rosacean وابسته به تیره گل سرخ
rutaceous وابسته به تیره سداب
spinal وابسته به تیره پشت
malaceous وابسته به تیره پشت
solidungular تک سم وابسته به تیره اسب
gentianaceous وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
pieridin وابسته به تیره پروانگان
pina ceous وابسته به تیره کاج
spinally وابسته به تیره پشت
rhizopod وابسته به تیره ریشه پایان
nyctaginiaceous وابسته به تیره لاله عباسی
santalaceous وابسته به تیره یا خانواده صندل
percoid وابسته به تیره ماهی خاردار
sciurine وابسته به تیره سنجابها سنجابی
raptorail وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
polygonaceous وابسته به تیره گندم سیاه
phocine وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
feline وابسته به تیره گربه گربه صفت
fisch راسو
weasels راسو
fitch راسو
fitchew راسو
ferret راسو
ferrets راسو
weasel راسو
mink سمور یا راسو
weasel جانوران پستاندار شبیه راسو
fitchew پوست راسو یا گربه قطبی
fisch پوست راسو یا گربه قطبی
weasels جانوران پستاندار شبیه راسو
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
murine از تیره موش جانوری از تیره موش
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
dash خط تیره
blacked تیره
dashed خط تیره
dashes خط تیره
blacker تیره
obscurer تیره
families تیره
demomination تیره
owl light تیره
owl light تیره گی
hazier تیره
haziest تیره
darker تیره
family تیره
obscure تیره
ilk تیره
obscured تیره
fuscous تیره
obscures تیره
gens تیره
obscurest تیره
black تیره
duskish تیره
enigmatical تیره
dulls تیره
dulling تیره
dark <adj.> تیره
dullest تیره
duller تیره
dulled تیره
dull تیره
types تیره
heavy تیره
heavier تیره
heaviest تیره
heavies تیره
nubilous تیره
faint تیره
fainted تیره
obscuring تیره
nebulose تیره
blackest تیره
gloomy تیره
gloomiest تیره
gloomier تیره
faints تیره
faintest تیره
blacks تیره
fainter تیره
typed تیره
darkest تیره
caliginous تیره
fuzzier تیره
type تیره
turbid تیره
sombrous تیره
fuzziest تیره
muddying تیره
muddy تیره
cloudy تیره
hazy تیره
murk تیره
muddier تیره
subfuscous تیره
muddies تیره
strained تیره
muddiest تیره
opaque تیره
murky تیره
nebulous تیره
funereal تیره
fuzzy تیره
darkness تیره گی
indistinct تیره
muddied تیره
overcast تیره
gen تیره یا سرده
tarnished تیره کردن
darkens تیره کردن
muddily بطور تیره
tarnishes تیره کردن
tarnish تیره کردن
dims تیره شدن
darken تیره کردن
darkening تیره کردن
dully بطور تیره
sloe ابی تیره
ridge bone تیره پشت
mistily بطور تیره
rosacex تیره گل سرخ
sloes ابی تیره
miserable تیره روز
felidae تیره گربه
miserable تیره بخت
sad coloured تیره رنگ
aubergines ارغوانی تیره
urtica تیره گزنه
dull تیره کردن
joiner's gauge خط کش تیره دار
mud تیره کردن
rannunculacea تیره الاله
overcast تیره کردن
myelitis مغز تیره
myelon مغز تیره
myel مغز تیره
obscurest تیره کردن
myrtaceae تیره مورد
obscures تیره کردن
obscure تیره کردن
roan سرخ تیره
roans سرخ تیره
obscured تیره کردن
fulvous سبزه تیره
luridly تیره مستهجن
obscurer تیره کردن
vertebral column تیره پشت
haze تیره و تار
rachis تیره پشت
mytaceous از تیره مورد
dulling تیره کردن
dimmed تیره کردن
dullest تیره کردن
dimmed تیره شدن
duller تیره کردن
dulled تیره کردن
dims تیره کردن
dulls تیره کردن
dim تیره شدن
muscidea تیره مگس
muscid از تیره مگس
musaceae تیره موز
pith مغز تیره
obscuring تیره کردن
muridae تیره موش
gloom تیره کردن
dim تیره کردن
lurid تیره مستهجن
soft hyphen خط تیره شرطی
foggiest تیره وتار
darkle تیره تاریک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com