Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
of the catholic persuasion
وابسته به تیره کاتولیک
Other Matches
Roman Catholic
وابسته به کلیسای کاتولیک روم
Roman Catholics
وابسته به کلیسای کاتولیک روم
generic
وابسته به تیره
protesttant
وابسته به تیره پروتستان
spinal
وابسته به تیره پشت
rutaceous
وابسته به تیره سداب
spinally
وابسته به تیره پشت
solidungular
تک سم وابسته به تیره اسب
pieridin
وابسته به تیره پروانگان
gentianaceous
وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
musteline
وابسته به تیره راسو
malaceous
وابسته به تیره پشت
rhamnaceous
وابسته به تیره عنابها
pina ceous
وابسته به تیره کاج
rosacean
وابسته به تیره گل سرخ
rhizopod
وابسته به تیره ریشه پایان
santalaceous
وابسته به تیره یا خانواده صندل
nyctaginiaceous
وابسته به تیره لاله عباسی
sciurine
وابسته به تیره سنجابها سنجابی
polygonaceous
وابسته به تیره گندم سیاه
percoid
وابسته به تیره ماهی خاردار
raptorail
وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
phocine
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
feline
وابسته به تیره گربه گربه صفت
romanist
کاتولیک
RC
کاتولیک
miaasl
کاتولیک ها
of the catholic persuasion
کاتولیک
popery
کلیسای کاتولیک رم
popish
شبیه کاتولیک
Catholic
ازاده کاتولیک
catholicize
کاتولیک شدن
catholicize
کاتولیک کردن
Catholics
ازاده کاتولیک
canon low
قانون کلیسای کاتولیک
romanize
کاتولیک مسلک کردن
monseigneur
مسیو کشیش کاتولیک
Catholic
عضو کلیسای کاتولیک
greek catholic
عضوکلیسای کاتولیک رومی
Catholics
عضو کلیسای کاتولیک
You are more catholic than the pope.
<proverb>
از پاپ کاتولیک تر شده اى .
pontifex
عضو شورای کشیشان کاتولیک
soutane
ردای مخصوص کشیشان کاتولیک
lent
04 روز پرهیز وروزه کاتولیک ها
major seminary
دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
zucchetto
شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
lector
قاری کتاب مقدس در کلیسای کاتولیک
extreme unction
مسح اخری تدهین دم مرگ کاتولیک ها
neoscholasticism
نهضت ادبی ادبای کاتولیک قرن نوزدهم
romanism
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
gregorian chant
سرود مذهبی ساده کلیسای کاتولیک رومی
reunionist
کسیکه که هواخواه پیوندکلیسای کاتولیک باکلیسای انگلیس میباشد
The Catholic Church springs
[comes]
to mind as an obvious example.
کلیسای کاتولیک به عنوان یک نمونه بارز به ذهن می آید.
mantelletta
شنل بلند تا سر زانو مخصوص کاردینال کلیسای کاتولیک
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
lenten veil
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
biretta
یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
hunger cloth
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
mardi gras
سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
murine
از تیره موش جانوری از تیره موش
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
feria
کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
reunionism
دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
obscurest
تیره
dashed
خط تیره
obscure
تیره
dashes
خط تیره
dull
تیره
duskish
تیره
enigmatical
تیره
dulled
تیره
duller
تیره
opaque
تیره
dash
خط تیره
demomination
تیره
obscures
تیره
ilk
تیره
obscurer
تیره
obscured
تیره
dark
<adj.>
تیره
dullest
تیره
funereal
تیره
murk
تیره
overcast
تیره
nebulous
تیره
murky
تیره
fuzzier
تیره
fuzziest
تیره
fuzzy
تیره
subfuscous
تیره
strained
تیره
darkness
تیره گی
indistinct
تیره
dulling
تیره
fuscous
تیره
hazier
تیره
gens
تیره
haziest
تیره
hazy
تیره
family
تیره
dulls
تیره
cloudy
تیره
families
تیره
blacked
تیره
blacker
تیره
sombrous
تیره
blackest
تیره
blacks
تیره
heavier
تیره
heavies
تیره
heaviest
تیره
caliginous
تیره
heavy
تیره
black
تیره
darkest
تیره
muddied
تیره
muddier
تیره
muddies
تیره
muddiest
تیره
muddy
تیره
muddying
تیره
types
تیره
typed
تیره
type
تیره
turbid
تیره
darker
تیره
faint
تیره
obscuring
تیره
gloomier
تیره
nebulose
تیره
gloomiest
تیره
gloomy
تیره
nubilous
تیره
faints
تیره
fainted
تیره
fainter
تیره
owl light
تیره
owl light
تیره گی
faintest
تیره
sloe
ابی تیره
bedgown
تیره کردن
darken
تیره کردن
darkening
تیره کردن
darkens
تیره کردن
sloes
ابی تیره
dulls
تیره کردن
dullest
تیره کردن
dull
تیره کردن
dulling
تیره کردن
dulled
تیره کردن
duller
تیره کردن
yin yang
تیره و روشن
obscuring
تیره کردن
soft hyphen
خط تیره شرطی
obscurest
تیره کردن
obscures
تیره کردن
swarthy
تیره روی
obscured
تیره کردن
obscure
تیره کردن
roans
سرخ تیره
roan
سرخ تیره
tarnish
تیره کردن
tarnished
تیره کردن
tarnishes
تیره کردن
tarnishing
تیره کردن
unlucky
تیره بخت
shade
تیره کردن
dully
بطور تیره
pith
مغز تیره
haze
تیره و تار
lurid
تیره مستهجن
luridly
تیره مستهجن
overcast
تیره کردن
mud
تیره کردن
dingy
تیره رنگ
shades
تیره کردن
shadings
تیره کردن
obscurer
تیره کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com