Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
minim
وابسته به حداقل
minims
وابسته به حداقل
Other Matches
minimim wage law
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
minimum stock level
حداقل
minimal
حداقل
minimally
حداقل
min
حداقل
minim
حداقل
minims
حداقل
minimum
حداقل
neap tide
جذر و مد حداقل اب
least cost
حداقل هزینه
minimum wage
حداقل دستمزد
relative minimum
حداقل نسبی
troughs
حداقل موج
minimising
به حداقل رساندن
minimum elevation
حداقل درجه
minimum charge
حداقل هزینه
minimum charge
حداقل قیمت
minimization
به حداقل رسانیدن
base wage rate
حداقل دستمزد
global minimum
حداقل مطلق
bottom price
حداقل قیمت
trough
حداقل موج
minimized
به حداقل رساندن
minimum
حداقل کمینه
minimize
به حداقل رساندن
minimum price
حداقل قیمت
minimises
به حداقل رساندن
danger warning level
حداقل موجودی
minimum range
حداقل برد
minimised
به حداقل رساندن
minimum size
اندازه حداقل
minimizes
به حداقل رساندن
price floor
حداقل قیمت
minimizing
به حداقل رساندن
least price
حداقل قیمت
minimum elevation
حداقل ارتفاع لوله
thermal resolution
حداقل سنجش حرارت
reduced strenght
حداقل استعداد جنگی
least squares estimates
براورد حداقل مربعات
minimum subsistence level
سطح حداقل معیشت
cost minimization
حداقل کردن هزینه
thermal resolution
حداقل اختلاف حرارت
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
minimum standard of living
حداقل سطح زندگی
minimum mortality
حداقل مرگ و میر
least cost combination
ترکیب حداقل هزینه
extremum
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
double amplitude peak value
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
neap
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
pilot line production
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
cut off ratio
حداقل نرخ قابل قبول
minimum elevation
حداقل درجه مربوط به مانع
amphiploid
دارای حداقل کرموسوم ارثی
meantide
حداقل جذر و مدهای اب دریا
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
minimum down payment
حداقل میزان پیش پرداخت
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
skeleton crew
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
efficiency point
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
at a
[the]
minimum
<adv.>
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
weighted least square method
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
aces
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
wed thickness
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
perigee
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
team roping
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
coming in speed
حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
optimal merge tree
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
optimum schedule
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
mobilization base
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
contra preferentum rule
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
associating
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
last price
اخرین قیمت حداقل قیمت
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
reserve price
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
subsistence theory of wages
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
thereof
وابسته به ان
related
وابسته
sexual organs
وابسته به
relative
وابسته
appurtenant
وابسته
adjective
وابسته
aquatic
وابسته به اب
dependent
وابسته
riverrine
وابسته به
monitorial
وابسته به
subordinate
وابسته
levitical
وابسته به
congenerous
وابسته
attendant
وابسته
syncop
وابسته به غش
attendants
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
diphtheric
وابسته به
pertinent
وابسته
affiliating
وابسته
affiliated
وابسته
of kin
وابسته
affiliates
وابسته
interdependent
وابسته
belonging
وابسته ها
adjectives
وابسته
febile
وابسته به تب
tuitionary
وابسته به
affiliate
وابسته
akin
وابسته
hanger on
وابسته
federating
وابسته
federates
وابسته
federated
وابسته
federate
وابسته
thereof=of that
وابسته به ان
attributable
وابسته به
wedded
وابسته
elysian
وابسته به
dependants
وابسته
cephalic
وابسته به سر
commissarial
وابسته به
pertianing
وابسته
pyretic
وابسته به تب
pyrexial
وابسته به تب
messianic
وابسته به
contingents
وابسته
dependant
وابسته
israelitish
وابسته به
subordinates
وابسته
elfin
وابسته به جن
carpal
وابسته به مچ
cantabrigian
وابسته به
subordinated
وابسته
pertaining
وابسته
contingent
وابسته
attache
وابسته
correspondents
وابسته
comprador
وابسته
correspondent
وابسته
germane
وابسته
subordinating
وابسته
relevant
وابسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com