Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
gressorial
وابسته به حشرات دونده
Other Matches
runny
دونده
runners
دونده
cursorial
دونده
Runner
دونده
runner
دونده
hurdler
دونده دو با مانع
front-runners
دونده پیشتاز
orienteer
دونده دو صحرانوردی
dashman
دونده سرعت
lanes
مسیر هر دونده
marathoner
دونده دو ماراتون
distance man
دونده استقامت
front-runner
دونده پیشتاز
front runner
دونده پیشتاز
road racer
دونده ماراتون
distance runner
دونده استقامت
lane
مسیر هر دونده
tie up
بریدن دونده
insecta
حشرات
miler
دونده دو 0051 متر
serpiginous
دونده جابجا شونده
sprinter
دونده دوهای سرعت
sprinters
دونده دوهای سرعت
staggering
خط اغاز مسیر هر دونده
stagger
خط اغاز مسیر هر دونده
on deck
دونده منتظر نوبت
staggers
خط اغاز مسیر هر دونده
metric miler
دونده دو 0051 متر
insectifuge
دفع حشرات
insect vectors
حشرات بیماری زا
exterminator
دافع حشرات
disinfestation
دفع حشرات
entomotomy
تشریح حشرات
exterminators
دافع حشرات
moth
حشرات موذی
moths
حشرات موذی
stinger
نیش حشرات
dipteron
حشرات دوبال
joggers
دونده با گامهای اهسته ومنظم
take off
بلند شدن دونده از زمین
steeplechaser
دونده 003 متر با مانع
jogger
دونده با گامهای اهسته ومنظم
intermediate hurdler
دونده دو 004 متر با مانع
takeoffs
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
takeoff
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
flyblown
الوده بتخم حشرات
nabid
خانواده کک و ساس و حشرات
holometabolism
دگردیسی کامل حشرات
verminous
پر از حشرات یا جانوران موذی
homopteran
حشرات نیم بال
chrysalises
شفیره حشرات جوانه
elytrum
قاب یا بال حشرات
disinfestant
ماده کشنده حشرات
nabidae
خانواده کک و ساس و حشرات
chrysalis
شفیره حشرات جوانه
insect vectors
حشرات ناقل بیماری
insectile
در معرض هجوم حشرات
flyblow
نوزاد حشرات ومگس
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
elytron
قاب یا بال حشرات
flags
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
lygus bug
انواع حشرات کوچک مکنده
biocid
قاطع حیات کشنده حشرات
vermin
جانور افت حشرات موذی
disinfest
حشرات موذی را دفع نمودن
smudging
ایجاد دود برای دفع حشرات
smudges
ایجاد دود برای دفع حشرات
leafhopper
انواع حشرات ازراسته نیم بالان
smudged
ایجاد دود برای دفع حشرات
verminate
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
dactylus
بند یا مفصل بزرگ پای حشرات
smudge
ایجاد دود برای دفع حشرات
flies blow meat
حشرات روی گوشت تخم میگذارند
haustellum
الت مکنده حشرات یاسخت پوستان
paedogenesis
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
forewing
هریک از دوبال جلو حشرات چهار بال
acetabulum
محل اتصال پای حشرات ببدن لولهء
imshi
فروارده نفتی که برای راندن مگس و حشرات دیگربکارمیبرند
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
block the plate
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
haustellate
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pyrexial
وابسته به تب
attendant
وابسته
attendants
وابسته
adjectives
وابسته
pyrexic
وابسته به تب
pyretic
وابسته به تب
tuitionary
وابسته به
dependent
وابسته
sexual organs
وابسته به
belonging
وابسته ها
germane
وابسته
diphtheric
وابسته به
attached
وابسته
riverrine
وابسته به
appurtenant
وابسته
elfin
وابسته به جن
pertaining
وابسته
federate
وابسته
affiliating
وابسته
federated
وابسته
federates
وابسته
federating
وابسته
affiliates
وابسته
affiliated
وابسته
affiliate
وابسته
related
وابسته
pertinent
وابسته
pertianing
وابسته
thereof
وابسته به ان
cantabrigian
وابسته به
interdependent
وابسته
congenerous
وابسته
comprador
وابسته
commissarial
وابسته به
adjective
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
akin
وابسته
of kin
وابسته
thereof=of that
وابسته به ان
attributable
وابسته به
aquatic
وابسته به اب
cephalic
وابسته به سر
attache
وابسته
carpal
وابسته به مچ
syncop
وابسته به غش
contingent
وابسته
dependant
وابسته
wedded
وابسته
hanger on
وابسته
israelitish
وابسته به
relevant
وابسته
relative
وابسته
subordinated
وابسته
subordinate
وابسته
correspondent
وابسته
correspondents
وابسته
contingents
وابسته
levitical
وابسته به
subordinates
وابسته
dependants
وابسته
subordinating
وابسته
monitorial
وابسته به
messianic
وابسته به
febile
وابسته به تب
elysian
وابسته به
inhibitive
وابسته به جلوگیری
emotive
وابسته به احساسات
inner directed
درون وابسته
interoceptive
وابسته به احشاء
affiliated company
شرکت وابسته
adipic
وابسته به چربی
aesculapian
وابسته به دارگونه طب
gular
وابسته به مری
pleural
وابسته به شامه شش
internuptial
وابسته به عروسی
gutturo nasal
وابسته بگلووبینی
intercollegiate
وابسته بکالج ها
pocky
وابسته به ابله
inspectoral
وابسته به بازرس ها
hematic
وابسته به خون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com