Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
Other Matches
private property
دارایی شخصی
personalty
دارایی شخصی
private property
دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels
دارایی شخصی منقول
personal property
دارایی شخصی منقول
chattel
مال منقول دارایی شخصی
paraphernalia
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financed
رسته دارایی دارایی
finance
رسته دارایی دارایی
financing
رسته دارایی دارایی
finances
رسته دارایی دارایی
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
fortunes
دارایی
financing
دارایی
finances
دارایی
wealth
دارایی
fortune
دارایی
pursing
دارایی
financed
دارایی
purses
دارایی
pursed
دارایی
purse
دارایی
holding
دارایی
estates
دارایی
asset
دارایی
property
دارایی
finance
دارایی
estate
دارایی
portfolios
دارایی
possession
دارایی
portfolio
دارایی
means
دارایی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
equities
دارایی شرکاء
inventory
دفتر دارایی
hereditament
دارایی غیرمنقول
equity
دارایی شرکاء
Chancellors of the Exchequer
وزیر دارایی
Chancellor of the Exchequer
وزیر دارایی
thing
اسباب دارایی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
money bag
دارایی دولت
intendant
پیشکار دارایی
installation property
دارایی قسمت
finance officer
افسر دارایی
property tax
مالیات دارایی
possession
دارایی متصرفات
weal
ثروت دارایی
capital goods
دارایی ثابت
finance ministry
وزارت دارایی
current asset
دارایی جاری
to take an inventory of
صورت دارایی
cham cell or of the e.
وزیر دارایی
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
circulating asset
دارایی جاری
temporality
دارایی دینوی
weals
ثروت دارایی
financial agency
اداره دارایی
circulating asset
دارایی در گردش
assets
مایملک دارایی
current assets
دارایی جاری
hab
داشتن دارایی
fortunes
دارایی ثروت
fortune
دارایی ثروت
personal chattels
دارایی منقول
assets and equities
دارایی ودیون
finance office
اداره دارایی
personal state
دارایی منقول
ministry of f.
وزارت دارایی
property book
دفتر دارایی یکان
real account
حساب دارایی غیرمنقول
inventory
صورت دارایی موجودی
finances
قسمت مالی یا دارایی
belonging
متعلقات واموال دارایی
holding
دراختیار داشتن دارایی
finance
قسمت مالی یا دارایی
immovable
دارایی غیر منقول
financed
قسمت مالی یا دارایی
real property
دارایی غیر منقول
disinvestment
خرج دارایی بی چیزی
dedicated assets
دارایی وقف شده
hereditaments
دارایی غیر منقول
hotch
سرجمع کردن دارایی
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
capital account
حساب دارایی وسرمایه
financing
قسمت مالی یا دارایی
draw up inventory
تنظیم صورت دارایی
church warden
متصدی دارایی کلیسا
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
realty
دارایی غیر منقول ملک
inventory reconciliation
تطابق موجودی با دارایی یکان
realty
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
benefical owner of an estate
مالک بهره برداریک دارایی
assets
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
installation property book
دفتر دارایی قسمت یا یکان
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
impropriator
تفریط کننده دارایی کلیسا
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
contents of a vessel
دارایی یامحتویات فرف مظروف
to sell up a debtor
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
inventorial
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
appreciation
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciations
افزایش ارزش دارایی و موجودی
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
jus mariti
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
financing
علم دارایی تهیه پول کردن
capitalization unit
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
sell up a debtor
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
finance
علم دارایی تهیه پول کردن
all that property
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
adventitious property
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
finances
علم دارایی تهیه پول کردن
financed
علم دارایی تهیه پول کردن
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
impropriation
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
chancery
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
capital assets
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
to make a f.
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
capitalized expense
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
insured
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
parapherna
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
asset
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
assessed value
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
some one
شخصی
personal
شخصی
informal
شخصی
civilians
شخصی
civil
شخصی
personas
شخصی
personae
شخصی
ones
شخصی
one
شخصی
persona
شخصی
personable
شخصی
private
شخصی
privates
شخصی
civilian
شخصی
informal observations
مشاهدات شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
personal interest
نفع شخصی
personal ownership
مالکیت شخصی
personal motive
غرض شخصی
private motive
غرض شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal property
اموال شخصی
personal property
مایملک شخصی
individual foul
خطای شخصی
ea state in severalty
ملک شخصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
passanger car
اتومبیل شخصی
self-employed
کار شخصی
paraphernalia
اموال شخصی زن
self employed
کار شخصی
whoso
هر شخصی که باشد
whosoever
هر شخصی که باشد
personal action
دعوی شخصی
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com