English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
Other Matches
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neurovegetative system دستگاه اعصاب نباتی
nervous systems دستگاه عصبی
nervous system دستگاه عصبی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
cns دستگاه عصبی مرکزی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
ans دستگاه عصبی خود مختار
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
device dependent وابسته به دستگاه
hiearchic وابسته به دستگاه فرشتگان
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
urogenital وابسته به دستگاه ادرارو اعضای تناسلی
vegetative نباتی
vegetable نباتی
vegetal نباتی
humus خاک نباتی
honeydew شهد نباتی
margarin کره نباتی
vegetation نشو و نمای نباتی
the nervous system سلسله پیهای نباتی
peat زغالسنگ نارس خاک نباتی
galenical دوای نباتی داروی جالینوسی
sympathetics سلسله پیهای نباتی باشد
vegetable kingdom جهان گیاهان مولود نباتی
sponge cakes کیکی که با روغن نباتی درست میشود
sponge cake کیکی که با روغن نباتی درست میشود
vegetable oil روغنهای نباتی که تا قبل ازسال 5391 برای روغنکاری بکار میرفته اند
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
neurotic عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
nervous عصبی
neural عصبی
neurogram رد عصبی
keyed up <idiom> عصبی
abnerval عصبی
engram رد عصبی
nervelessness بی عصبی
twitchy عصبی
uptight عصبی
overwrought عصبی
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
neuralgia درد عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
willies حمله عصبی
nerves رشته عصبی
causalgia سوزش عصبی
Relax! عصبی نشو!
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
neural network شبکه عصبی
neurofibril تار عصبی
nerve رشته عصبی
interneural داخل عصبی
nerve deafness کری عصبی
nerve ending پایانه عصبی
neural satiation اشباع عصبی
nerve fibre تار عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
neural lesion ضایعه عصبی
nerve tissue بافت عصبی
neural induction القای عصبی
neural arc قوس عصبی
neural bond پیوند عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
nerve current جریان عصبی
nerve center مرکز عصبی
interneuron داخل عصبی
shock حمله عصبی
shocked حمله عصبی
neurons یاخته عصبی
neuron یاخته عصبی
ganglion غده عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
shocks حمله عصبی
plexus شبکه عصبی
nerve cell سلول عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
nerve cell یاخته عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
neuritis التهاب عصبی
nerve block وقفه عصبی
neurocyte یاخته عصبی
neural conduction رسانش عصبی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
candies شیرین کردن نباتی کردن
candy شیرین کردن نباتی کردن
neuropath دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
hysteria هیستری حمله عصبی
neurogenic دارای ریشه عصبی
preganglionic قبل از عقده عصبی
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
discharges شلیک عصبی تخلیه
discharge شلیک عصبی تخلیه
parabiosis وقفه رسانش عصبی
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
tract دسته تار عصبی
tracts دسته تار عصبی
neuroblast یاخته رویانی عصبی
jittery وحشت زده و عصبی
commissure بافت عصبی رابط
tensest عصبی وهیجان زده
tense عصبی وهیجان زده
tensing عصبی وهیجان زده
tensed عصبی وهیجان زده
tenser عصبی وهیجان زده
tenses عصبی وهیجان زده
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
neurotic دچار اختلال عصبی
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com