Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
seismic
وابسته به زمین لرزه مرتعش
Other Matches
earthquakes
زمین لرزه
world shaking
زمین لرزه
earthquake
زمین لرزه
seismism
پدیدههای زمین لرزه
tidal waves
موجهای پس از زمین لرزه
the victims of the earthquake
اسیب دیگان از زمین لرزه
epicentres
نقطه فهوروانتشارزمین لرزه درسطح زمین
microseism
زمین لرزه غیرمحسوس زلزله خفیف
epicentre
نقطه فهوروانتشارزمین لرزه درسطح زمین
predial or prae
وابسته به زمین
geomagnetic
وابسته به جاذبه زمین
geologic
وابسته به زمین شناسی
geological
وابسته به زمین شناسی
goechemical
وابسته به تغییرات شیمیایی زمین
geothermic
وابسته به حرارت مرکزی زمین
geogonostical
وابسته به خارههای ویژه زمین
geothermal
وابسته به حرارت مرکزی زمین
geogonostic
وابسته به شناسایی خارههای ویژه زمین
permian
وابسته بدوره زمین شناسی پرمیان
geodetic
وابسته به علم زمین پیمایی درسطح کره
geodesical
وابسته بعلم زمین پیمایی درسطح کره
hydrothermal
وابسته به عمل ابهای گرم درپوسته زمین
chthonic
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
chthonian
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
mesozoic
وابسته بدوره زمین شناسی بین " پرمیان " و " دوره سوم "
geostrophic
وابسته به نیروی انحناء وپیچیدگی یا انقباضی که دراثرگردش زمین ایجادمیشود
neozoic
وابسته بعهد زمین شناسی که از پایان دوره مسوزوئیک تا امروزه است
paleozoic
وابسته به عهدی از زمین شناسی که از اغازدوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
serfs
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
predials
بردگان وابسته به زمین بردگان زراعتی
tottery
مرتعش
shivery
مرتعش
vibrant
مرتعش
tremulant
مرتعش
tremulous
مرتعش
trepid
مرتعش
trembly
مرتعش
Quakers
مرتعش
shakiest
مرتعش
Quaker
مرتعش
wangler
مرتعش
shakier
مرتعش
shaky
مرتعش
shuddery
مرتعش
strums
مرتعش کردن
Parkinson's disease
فلج مرتعش
trembled
مرتعش شدن
vibratile
مرتعش مواج
tremble
مرتعش شدن
totty
لزان مرتعش
trembles
مرتعش شدن
strum
مرتعش کردن
strummed
مرتعش کردن
strumming
مرتعش کردن
jarred
مرتعش شدن خوردن
jars
مرتعش شدن خوردن
dirl
مرتعش کردن لرزیدن
vibrators
مرتعش کننده لرزانگر
tirl
مرتعش کردن لرزش
jar
مرتعش شدن خوردن
trepid
ترسان مرتعش کننده
vibrator
مرتعش کننده لرزانگر
trembles
مرتعش ساختن رعشه
tremble
مرتعش ساختن رعشه
trembled
مرتعش ساختن رعشه
quaking
بهیجان امدن مرتعش شدن
quaked
بهیجان امدن مرتعش شدن
quakes
بهیجان امدن مرتعش شدن
induction vibrator
لرزانگرالقائی مرتعش کننده القائی
quake
بهیجان امدن مرتعش شدن
thrillers
هیجان انگیز مرتعش کننده
thriller
هیجان انگیز مرتعش کننده
fremitus
لرزه
tremour
لرزه
jars
لرزه
jar
لرزه
jarred
لرزه
shiver
لرزه
shivering
لرزه
shivered
لرزه
vibrator
لرزه گر
tremors
لرزه
tremor
لرزه
oscillation
لرزه
aftershock
پس لرزه
vibrators
لرزه گر
oscillations
لرزه
quaking
لرزه
quakes
لرزه
quaked
لرزه
quake
لرزه
thrills
لرزه
thrill
لرزه
shivery
لرزه
vibratility
لرزه نوسان
vibrational
لرزه نوسان
seismograph
لرزه نگار
multivibrator
لرزه گر مرکب
seismogram
لرزه نگاشت
synchronous vibrator
لرزه گر همزمان
vibration
لرزه نوسان
vibrationless
بدون لرزه
vibratory testing machine
لرزه سنج
seismology
لرزه شناسی
trembles
لرز لرزه
trembled
لرز لرزه
tremble
لرز لرزه
seismographs
لرزه نگار
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
isoseismic line
خطی که بوسیله ان جاهایی که زورزمین لرزه درانهایکسان است نشان میدهد
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
associated
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
earth's attraction
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface to surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface-to-surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com