Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
fissional
وابسته به شکستن هسته اتم
Other Matches
fission
شکستن هسته اتمی
nucleole
جسمی که در درون هسته یاخته ها یافت میشود هسته هسته
thermonuclear
وابسته بدرجه حرارت هسته اتمی
forcing
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
karyology
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
shield
هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
shields
هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipping
شکستن شکستن وبازشدن
pipped
شکستن شکستن وبازشدن
pip
شکستن شکستن وبازشدن
pips
شکستن شکستن وبازشدن
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
nucleon
اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
magnetic nuclear resonance
تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear magnetic resonance
تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
chop
شکستن
chopped
شکستن
to fall apart
در هم شکستن
split up
شکستن
nick
شکستن
To break ranks.
صف را شکستن
dishallow
شکستن
to break a
شکستن
fractions
شکستن
to break apart
شکستن
to break open
شکستن
fracturing
شکستن
fractures
شکستن
nicked
شکستن
nicking
شکستن
nicks
شکستن
infract
شکستن
infraction
شکستن
break
شکستن
cracking
شکستن
breaks
شکستن
fracture
شکستن
fractured
شکستن
to break rank
صف شکستن
crushes
شکستن
disobeying
شکستن
disobeys
شکستن
hewn
شکستن
crush
شکستن
fraction
شکستن
pierce
شکستن
pierces
شکستن
deflects
شکستن
deflect
شکستن
deflected
شکستن
crushed
شکستن
deflecting
شکستن
disobey
شکستن
to hew asunder
شکستن
to break to pieces
شکستن
disruptions
شکستن
fly asunder
شکستن
to fly asunder
شکستن
disobeyed
شکستن
disruption
شکستن
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
abjured
سوگند شکستن
perjure
عهد شکستن
unseal
مهرچیزی را شکستن
refract
بر گرداندن شکستن
refracts
بر گرداندن شکستن
refracting
بر گرداندن شکستن
to crack an egg
تخمی را شکستن
to break one's leg
شکستن ساق پا
abjuring
سوگند شکستن
abjures
سوگند شکستن
slashes
قیمت را شکستن
slashed
قیمت را شکستن
slash
قیمت را شکستن
perjuring
عهد شکستن
refracted
بر گرداندن شکستن
perjures
عهد شکستن
break down
درهم شکستن
crushes
باصدا شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) .
محاصره را شکستن
overwhelm
درهم شکستن
scrunches
درهم شکستن
vanquishing
درهم شکستن
cleave
شکستن ورامدن
cleaved
شکستن ورامدن
cleaves
شکستن ورامدن
deblock
شکستن کنده
vanquishes
درهم شکستن
vanquished
درهم شکستن
vanquish
درهم شکستن
to break one's promise
شکستن عهدوقول
overwhelmed
درهم شکستن
fracturing
شکستن شکافتن
crushed
باصدا شکستن
abjure
سوگند شکستن
crush
باصدا شکستن
break
شکستن موج
scrunching
درهم شکستن
scrunched
درهم شکستن
breaks
شکستن موج
scrunch
درهم شکستن
fracture
شکستن شکافتن
fractured
شکستن شکافتن
fractures
شکستن شکافتن
overwhelms
درهم شکستن
housebreak
حرز را شکستن
beat a record
حد نصاب را شکستن
crashed
درهم شکستن
crashingly
درهم شکستن
crashing
درهم شکستن
to bruise somebody
دل کسی را شکستن
brittle fracture
شکستن از تردی
crash
درهم شکستن
crashes
درهم شکستن
fissionable
قابل شکستن وتقسیم
edman degradation technique
شکستن به روش ادمن
smites
خرد کردن شکستن
smite
خرد کردن شکستن
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
violate
شکستن نقض کردن
violated
شکستن نقض کردن
violates
شکستن نقض کردن
smiting
خرد کردن شکستن
shatter
داغان کردن شکستن
shatters
داغان کردن شکستن
stave
شکستن ریزش کردن
to bruise somebody
قلب کسی را شکستن
to break in
شاخ شکستن سوغان
To break a promise.
عهد وقولی را شکستن
smash
خرد کردن شکستن
elision
باقوه مکانیکی شکستن
To feel on top of the world.
با دم خود گردو شکستن
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
knap
ضربه زدن شکستن
smashes
خرد کردن شکستن
To bite the hand that feeds one .
نمک راخوردن ونمکدان شکستن
To break down the enemys resistance.
مقاومت دشمن رادرهم شکستن
smashes
شکست دادن درهم شکستن
smash
شکست دادن درهم شکستن
age
شکستن جسم با فشارهای مکرر
shard
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shards
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shiwari
شکستن اجسام سخت درکاراته
to collapse
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
ages
شکستن جسم با فشارهای مکرر
section out
شکستن موج بطور ناهموار
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
stoning
هسته
center web
هسته
kernel
هسته
atom
هسته
nucleus
هسته
cores
هسته
stone
هسته
air core
بی هسته
stones
هسته
necleus
هسته
nuclel
هسته ها
membranes
هسته
seedless
بی هسته
nuclei
هسته
core
هسته
magnet core
هسته
membrane
هسته
atoms
هسته
kernels
هسته
battering ram
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
battering rams
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
break in
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
squish
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
multilation
شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
break-ins
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com