English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
interdenominational وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
Other Matches
druze یکی از فرقههای سیاسی و مذهبی اسلام بلوردان
pragmatics مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
wire locking بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
international وابسته به روابط بین المللی
internationals وابسته به روابط بین المللی
psychophysical وابسته بعلم روابط میان تن وروان
catechetic وابسته به تعالیم مذهبی
sacramental وابسته به مراسم مذهبی
neologian وابسته به تعلیمات نوین مذهبی
tzigane وابسته به کولیهای مجار یاموزیک انها
neological ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
labor relations روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
notobranchiate در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
civil military relations روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
druse یکی از فرقههای سیاسی ومذهبی اسلام بلوردان
hospitaler فرقههای مسیحی که از بیماران ومعلولین پرستاری میکردند
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
relations روابط
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
disengagement متارکه روابط
diplomatic relations روابط دیپلماتیک
social relations روابط اجتماعی
terming روابط فصل
termed روابط فصل
diplomatic relations روابط سیاسی
good relations روابط حسنه
financial relations روابط مالی
term روابط فصل
industrial relations روابط صنعتی
public relations روابط عمومی
economic relations روابط اقتصادی
public affairs روابط عمومی
sexual relations روابط جنسی
space relations روابط فضایی
rapporchment تجدید روابط
communal relationship روابط ناحیهای
ideological relations روابط ارمانی
paratactic فاقد روابط
marital relations روابط زناشویی
phalanstery روابط تعاونی اجتماعی
rupture of diplomatic relations قطع روابط دیپلماتیک
rupture of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
community relations قسمت روابط عمومی
good neigbourly relations روابط حسن همجواری
interstate relations روابط بین الدول
means end relations روابط وسیله- هدف
rapprochement ایجاد روابط حسنه
flesh and blood <idiom> روابط نزیک داشتن
severance of diaplomatic relations قطع روابط سیاسی
ideological relations روابط ایده ئولوژیک
interruption of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
break of relations قطع روابط کردن
come to a rupture قطع روابط کردن
come to rupture قطع روابط کردن
industrial relations روابط کارگر وکارفرما
international economic relations روابط اقتصادی بین المللی
psychophysics مبحث روابط روان وماده
anthropology مبحث روابط انسان با خدا
sociometry سنجش روابط افراد جامعه
electro magnetism علم روابط فیزیکی میان
amity روابط حسنه حسن تفاهم
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
dynamic relation روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
The sever ones connections ( relation ) with someone . روابط خود را با کسی قطع کردن
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
minnesota spacial relations test ازمون روابط فضایی مینه سوتا
from each other <adv.> از یکدیگر
each other یکدیگر
one another یکدیگر
from one another <adv.> از یکدیگر
interwork بر یکدیگر
of each other <adv.> از یکدیگر
one a یکدیگر
of one another <adv.> از یکدیگر
peer to each other برابر با یکدیگر
interconnecting اتصال به یکدیگر
interconnected اتصال به یکدیگر
interconnect اتصال به یکدیگر
interconnects اتصال به یکدیگر
couples ترکیب با یکدیگر
combine ترکیب با یکدیگر
coupled ترکیب با یکدیگر
cheek by jowl پهلوی یکدیگر
couple ترکیب با یکدیگر
internecine کشتار یکدیگر
simultaneous with each other مقارن یکدیگر
concrescence رشد با یکدیگر
intersecting از یکدیگر گذرنده
peer to each other قرین یکدیگر
to look at each other به یکدیگر نگریستن
arm in arm در دست یکدیگر
combining ترکیب با یکدیگر
combines ترکیب با یکدیگر
ententes روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
entente روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
ententes cordiales روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
complementary تکمیل کننده یکدیگر
to look at each other به یکدیگر نگاه کردن
grappling گرفتن لباس یکدیگر
abut به یکدیگر ضربه زدن
abutted به یکدیگر ضربه زدن
incompossible منافی یکدیگر ناسازگار
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
abuts به یکدیگر ضربه زدن
interconnected با یکدیگر اتصال دادن
correlative with each other لازم و ملزوم یکدیگر
intersplere در حوزه یکدیگر امدن
they are well matched حریف یکدیگر هستند
hand in hand دست دردست یکدیگر
interconnects با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting با یکدیگر اتصال دادن
one-to-one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
interconnect با یکدیگر اتصال دادن
one to one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
telepathy ارتباط افکار با یکدیگر
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
yond انها
those انها
they انها
churchgoers مذهبی
churchgoer مذهبی
churchly مذهبی
religious مذهبی
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
networks اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
juxtaposition جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
hue [وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
life line طناب اتصال افراد به یکدیگر
take turns <idiom> انجام کاری با همکاری یکدیگر
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
incompatible غیر قابل استعمال با یکدیگر
adhesion of fibers خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
interaction عمل دو چیز روی یکدیگر
network اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
most of them بیشتر انها
who are they? انها کی هستند
the most that i can do بیشتر انها
one of them یکی از انها
many of them بسیاری از انها
ritual تشریفات مذهبی
gurus معلم مذهبی
tenet متعقدات مذهبی
religionism غیرت مذهبی
missionary مبلغ مذهبی
neologize مذهبی بودن
clergymen عالم مذهبی
clergyman عالم مذهبی
spirituality روحیه مذهبی
convertor مبلغ مذهبی
revival جنبش مذهبی
revivals جنبش مذهبی
missionaries مبلغ مذهبی
missioner مبلغ مذهبی
sects فرقه مذهبی
converter مبلغ مذهبی
semireligious نیمه مذهبی
religious matters مسائل مذهبی
religious rites شعائر مذهبی
holidays تعطیل مذهبی
R.E تحصیلات مذهبی
religious tenets عقاید مذهبی
holiday تعطیل مذهبی
pontifex شورای مذهبی
devout مذهبی عابد
sect فرقه مذهبی
guru معلم مذهبی
pastoral psychiatry روانپزشکی مذهبی
religiose مذهبی بودن
religiosity تعصب مذهبی
dogmatism تعصب مذهبی
service book کتب مذهبی
holy day تعطیل مذهبی
sapphic vice شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
interfruitful قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
The twins look just like each other. دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
back formation لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
interacts برای عمل کردن روی یکدیگر
deme دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
data chaining فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com