Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
diocesan
وابسته به قلمرو اسقف
Other Matches
diocese
قلمرو اسقف
dioceses
قلمرو اسقف
archbishopric
مقام یا قلمرو اسقف
prelature
قلمرو اسقف اعظم
archdiocese
قلمرو مذهبی اسقف اعظم
archdiocesan
وابسته بقلمرو اسقف اعظم
prelatic
وابسته به اسقف بزرگ متران وار
pontifical
وابسته به پاپ یا اسقف جامه اسقفی
bishops
اسقف
bishop
اسقف
metropolitan bishop
سر اسقف
archbshop
اسقف بزرگ
archbishops
اسقف اعظم
archdeacon
معاون اسقف
archbishop
اسقف اعظم
miters
تاج اسقف
dioceses
اسقف نشین
mitres
تاج اسقف
miter
تاج اسقف
mitre
تاج اسقف
primate of england
سر اسقف YORK
prince bishop
شاهزاده اسقف
prelatess
زن اسقف یا متران
prelature
اسقف نشین
provisor
اسقف نافرخرج
diocese
اسقف نشین
archdeacons
معاون اسقف
cathedra
[صندلی اسقف در کلیسا]
mitriform
مانند کلاه اسقف
hierarch
سرکشیش اسقف بزرگ
vestment
لباس رسمی اسقف
miyred
مانند کلاه اسقف
archiepiscopal
متعلق به اسقف بزرگ
exarch
نایب السطنه اسقف اعظم
prelate
اسقف اعظم کشیش ارشد
patriarchate
مقام بطریق یا اسقف بزرگ
prelates
اسقف اعظم کشیش ارشد
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
gremial
پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
milieux
قلمرو
realms
قلمرو
realm
قلمرو
milieu
قلمرو
zones
قلمرو
milieus
قلمرو
orbit
قلمرو
shrievalty
قلمرو
sphere
قلمرو
circling
قلمرو
spheres
قلمرو
circles
قلمرو
circle
قلمرو
orbited
قلمرو
zone
قلمرو
bourgeon
قلمرو
orbits
قلمرو
count palatine
قلمرو
domains
قلمرو
circled
قلمرو
territories
قلمرو
kingdom
قلمرو
area
قلمرو
areas
قلمرو
dominion
قلمرو
home range
قلمرو
domain
قلمرو
territory
قلمرو
deacon
خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons
خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
duchies
قلمرو دوک
dukedom
قلمرو دوک
viscounty
قلمرو ویکنت
principality
قلمرو شاهزاده
principalities
قلمرو شاهزاده
pashalic
قلمرو پاشا
realms
قلمرو سلطان
realm
قلمرو سلطان
duchy
قلمرو دوک
satrapy
قلمرو ساتراپ
sultanates
قلمرو سلطان
queendom
قلمرو ملکه
regality
سلطنت قلمرو
sultanate
قلمرو سلطان
jurisdication
حق قضاوت قلمرو
abbacy
قلمرو راهب
dukedoms
قلمرو دوک
subkingdom
قلمرو تابعه
popedom
قلمرو پاپ
lieutenancy
قلمرو ستوانی
territory of state
قلمرو دولت
heathendom
قلمرو کفار
knowledge domain
قلمرو دانش
scope
قلمرو حوزه
archdeaconry
قلمرو و سرشماس
grand duchy
قلمرو دوک
knowledge domain
قلمرو اگاهی
title of territory
مالکیت قلمرو کشور
purview
قلمرو اجراء چشم رس
khanate
قلمرو حکومت خان
kaiserdom
قلمرو حکومت قیصر
parsonages
قلمرو کشیش بخش
seigneury
قلمرو حکومت لرد
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
palatinate
ناحیه قلمرو کنت
barony
ملک یا قلمرو بارون
parsonage
قلمرو کشیش بخش
archduchy
قلمرو و حکومت دوک بزرگ
sovereignty
اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
in claisum
دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
parishes
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parish
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
dominion
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
seigniory
قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
closed sea
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
extraterritorial
واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
thaneship
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
vicarate
قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicariate
قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
reporting by axception
گزارشی که فقط حاوی اقلام خارج از قلمرو عادی بوده ونیازمند توجه مدیریت است
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
associates
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
sheikhdom
شیخ نشین قلمرو شیخ
sheikdom
شیخ نشین قلمرو شیخ
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
federating
وابسته
federates
وابسته
attache
وابسته
elysian
وابسته به
febile
وابسته به تب
federated
وابسته
federate
وابسته
interdependent
وابسته
adjective
وابسته
akin
وابسته
israelitish
وابسته به
pyrexial
وابسته به تب
pyrexic
وابسته به تب
pertaining
وابسته
thereof=of that
وابسته به ان
hanger on
وابسته
levitical
وابسته به
attached
وابسته
germane
وابسته
belonging
وابسته ها
carpal
وابسته به مچ
riverrine
وابسته به
attributable
وابسته به
monitorial
وابسته به
aquatic
وابسته به اب
cephalic
وابسته به سر
syncop
وابسته به غش
affiliating
وابسته
affiliates
وابسته
affiliated
وابسته
cantabrigian
وابسته به
pertianing
وابسته
pertinent
وابسته
related
وابسته
commissarial
وابسته به
comprador
وابسته
congenerous
وابسته
sexual organs
وابسته به
dependent
وابسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com