English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
rostral وابسته به منبر یا کرسی خطابه
Other Matches
rostra کرسی خطابه
pulpits کرسی خطابه
rostrum کرسی خطابه
pulpit کرسی خطابه
rostrums کرسی خطابه
bar کرسی خطابه وکلا
bars کرسی خطابه وکلا
tribune سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
pulpits منبر
ambo منبر
rostrum منبر
rostrums منبر
pulpit منبر
rostra منبر
pulpitarian اهل منبر
to go on the stump منبر رفتن
tribune منبر تریبون
pulpit بالای منبر رفتن
pulpits بالای منبر رفتن
lecturing خطابه
allocution خطابه
oration خطابه
orations خطابه
prelection خطابه
lecture خطابه
homiletics فن خطابه
lectured خطابه
lectures خطابه
declaimation خطابه
bema سکوی خطابه
precept امریه خطابه
prelector خطابه خوان
pulpits سکوب خطابه
precepts امریه خطابه
sermon خطابه اندرز
sermons خطابه اندرز
pulpit سکوب خطابه
platforms کف راه جایگاه خطابه
platform کف راه جایگاه خطابه
valediction بدورد خطابه تودیعی
valedictions بدورد خطابه تودیعی
oratory فن خطابه سخن پردازی
ambon میز [سکوی] خطابه
ambo میز [سکوی] خطابه
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
moot مجلس خطابه ومنافره انجمن
cathedra کرسی
department کرسی
departments کرسی
seater کرسی نشین
podium پایه کرسی
curule chair کرسی عاج
podiums پایه کرسی
anvil اهنین کرسی
lepus کرسی الجوزاء
leporis کرسی الجوزاء
cassiopeia خداوند کرسی
benches بر کرسی نشستن
bench بر کرسی نشستن
bar stool کرسی میکده
sleeper wall دیوار کرسی
anvils اهنین کرسی
stool کرسی [سه یا چهار پایه]
lepus عرش کرسی الجبار
leporis عرش کرسی الجبار
chairing کرسی استادی در دانشگاه
chairs کرسی استادی در دانشگاه
music stool کرسی پیانو زنان
chaired کرسی استادی در دانشگاه
chair کرسی استادی در دانشگاه
gestatoraial chair کرسی حامل پاپ
woolsack کرسی یا صندلی دادگاه
benches کرسی قضاوت جای ویژه
bench کرسی قضاوت جای ویژه
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
stool کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
abat-voix [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
To carry ones point. To have ones way. حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
ducking stool کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
valedictorians دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorian دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associating وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
presiding کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
attendant وابسته
comprador وابسته
commissarial وابسته به
aquatic وابسته به اب
germane وابسته
pyrexial وابسته به تب
attributable وابسته به
attache وابسته
congenerous وابسته
interdependent وابسته
syncop وابسته به غش
attendants وابسته
of kin وابسته
pertianing وابسته
messianic وابسته به
relevant وابسته
pyretic وابسته به تب
wedded وابسته
appurtenant وابسته
adjective وابسته
thereof وابسته به ان
attached وابسته
carpal وابسته به مچ
federate وابسته
federated وابسته
federates وابسته
federating وابسته
cantabrigian وابسته به
relative وابسته
hanger on وابسته
monitorial وابسته به
sexual organs وابسته به
adjectives وابسته
akin وابسته
affiliating وابسته
affiliates وابسته
affiliated وابسته
affiliate وابسته
related وابسته
cephalic وابسته به سر
pertinent وابسته
thereof=of that وابسته به ان
israelitish وابسته به
elfin وابسته به جن
contingent وابسته
dependant وابسته
elysian وابسته به
plantar وابسته به کف پا
tuitionary وابسته به
levitical وابسته به
riverrine وابسته به
subordinates وابسته
belonging وابسته ها
subordinate وابسته
contingents وابسته
subordinating وابسته
dependants وابسته
febile وابسته به تب
pyrexic وابسته به تب
subordinated وابسته
correspondent وابسته
correspondents وابسته
pertaining وابسته
dependent وابسته
diphtheric وابسته به
structural وابسته به بنا
passerine وابسته به گنجشک
structurally وابسته به ساختمان
paschal وابسته به عیررستاخیزمسیح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com