Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
positional
وابسته به موقعیت یامقام
Other Matches
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
aspirant
داوطلب کار یامقام
wardship
اداره و یامقام قیمومت
aspirants
داوطلب کار یامقام
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
berths
موقعیت جا
situs
موقعیت
sites
موقعیت
berthed
موقعیت جا
line of position
خط موقعیت
situations
موقعیت
lodgment
موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
situation
موقعیت
berth
موقعیت جا
site
موقعیت
berthing
موقعیت جا
sited
موقعیت
orientation
موقعیت
position
موقعیت
occasion
موقعیت
locations
موقعیت
occasioned
موقعیت
location
موقعیت
condition
موقعیت
occasioning
موقعیت
positioned
موقعیت
occasions
موقعیت
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
endo position
موقعیت اندو
position finding
موقعیت یابی
positioned
شکل موقعیت
exoposition
موقعیت اگزو
firing position
موقعیت احتراق
circumstantial
مربوط به موقعیت
benzylic position
موقعیت بنزیلی
bit position
موقعیت ذره
d. of a situation
موقعیت باریک
point guard
موقعیت گارد
print position
موقعیت چاپ
stimulus situation
موقعیت محرک
position
شکل موقعیت
configurations
وضعیت یا موقعیت
ground position
موقعیت زمینی
monopoly position
موقعیت انحصاری
point
محل یا موقعیت
storage location
موقعیت انباره
page orientation
موقعیت صفحه
sign position
موقعیت علامت
plots
نقطه موقعیت
social status
موقعیت اجتماعی
social situation
موقعیت اجتماعی
situation of a building
موقعیت ساختمان
pertinence
موقعیت شایستگی
pertinence or nency
دخل موقعیت
radar location
موقعیت رادار
razor edge
موقعیت بحرانی
case
وضعیت موقعیت
cases
وضعیت موقعیت
position buoy
بویه موقعیت
rest position
موقعیت سکون
plotted
نقطه موقعیت
pertinency
موقعیت شایستگی
plot
نقطه موقعیت
orientation
تعیین موقعیت
situation
موقعیت حالت
situations
موقعیت حالت
orientation
تشخیص موقعیت
positioning
تثبیت موقعیت
footing
موقعیت وضع
lies
موقعیت چگونگی
lie
موقعیت چگونگی
advantage ground
موقعیت خوب
forward position
موقعیت رو به جلو
status
اهمیت یا موقعیت
lied
موقعیت چگونگی
configuration
وضعیت یا موقعیت
flage pole position
موقعیت میله پرچمی
d. situation
موقع یا موقعیت باریک
pinch
موقعیت باریک سربزنگاه
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
pinches
موقعیت باریک سربزنگاه
downward
به طرف یک موقعیت پایین تر
hold one's own (in an argument)
<idiom>
دفاع از موقعیت خود
upwell
موقعیت بهتری یافتن
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
opportuneness
موقعیت موقع بودن
stationed
موقعیت اجتماعی وضع
station
موقعیت اجتماعی وضع
trims
موقعیت قایق دراب
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
trimmest
موقعیت قایق دراب
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
blows
هدر دادن موقعیت
blow
هدر دادن موقعیت
trim
موقعیت قایق دراب
stations
موقعیت اجتماعی وضع
spatial orientation
موقعیت یابی فضایی
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
stand
عهده دارشدن موقعیت
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
space orientation
موقعیت یابی فضایی
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
toties quoties
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
standing
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
grids
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
strategic situation
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
occasioned
سبب موقعیت باعث شدن
We're all in the same boat.
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
blade station
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
occasioning
سبب موقعیت باعث شدن
to not have it easy
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
grid
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasion
سبب موقعیت باعث شدن
occasions
سبب موقعیت باعث شدن
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
trim
موقعیت تخته موج دراب
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
trims
موقعیت تخته موج دراب
reposition
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
That's (just) the way things are.
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
executed
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
shortstop
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executing
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
bistable
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
last but not least
<idiom>
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
feeds
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
juncture
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
backtab
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
thaneship
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
proletarianism
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
parallax
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
gates
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gate
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
chkdsk
دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
associate
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com