Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
relational
وابسته به نسبت یاخویشی
Other Matches
relation
نقل قول وابسته به نسبت یا خویشی
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associates
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associating
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
in relation to
نسبت به
in regard of
نسبت به
in regard to
نسبت به
in respect of
به نسبت
relational
نسبت
in proprotion to
نسبت به
in connexion with
نسبت به
ratios
نسبت
respects
نسبت
formats
نسبت
format
نسبت
than
نسبت به
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
proportions
نسبت
proportion
نسبت
uncross
نسبت
ratio
نسبت
respect
نسبت
apropos of
نسبت به
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
quotient
نسبت
in respect of
نسبت به
the rat of to
نسبت دو به سه
relation
نسبت
rapport
نسبت
with respect to
نسبت به
rate
نسبت
rates
نسبت
bearing
نسبت
kinship
نسبت
towards
نسبت به
proportional
به نسبت
cognation
نسبت
quotients
نسبت
t ratio
نسبت تی
as compared to
نسبت به
to
تا نسبت به
in the ratio of
به نسبت
price ratio
نسبت قیمت
progenitorship
نسبت جدی
voltage ratio
نسبت ولتاژ
correspondingly
بهمان نسبت
bear on
نسبت داشتن
baud rate
نسبت باود
imputes
نسبت دادن
error ratio
نسبت خطا
imputing
نسبت دادن
saving ratio
نسبت پس انداز
roundness
نسبت گردی
scalling factor
نسبت اشل
fineness ratio
نسبت فرافت
affine
نسبت ازدواجی
blood
نسبت خویشاوندی
into
نسبت به مقارن
affine
نسبت سلبی
advalorem
به نسبت قیمت
two's complement
متمم نسبت به دو
feedback ratio
نسبت پس خوراند
viscosity ratio
نسبت گرانروی
prorenata
نسبت موافق
progressive ratio
نسبت تصاعدی
velocity ratio
نسبت سرعت
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
cash ratio
نسبت نقدینگی
scale down
به نسبت ثابت
factor proportion
نسبت عوامل
void ratio
نسبت منفذها
feedback ratio
نسبت فیدبک
proximity of blood
قرابت نسبت
imputed
نسبت دادن
favouritism
مساعدت نسبت به
aspect ratio
نسبت صفحه
ascribable
نسبت دادنی
correlation ratio
نسبت همبستگی
deposit ratio
نسبت سپرده
cost benefit ratio
نسبت فایده
ascribe
نسبت دادن
porosity
نسبت روزنه ها
ascribed
نسبت دادن
ascribes
نسبت دادن
current ratio
نسبت جاری
ascribing
نسبت دادن
aspect ratio
نسبت تصویر
recycling ratio
نسبت بازگردانی
relativization
نسبت دادن
ratio detector
اشکارساز نسبت
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
weight ratio
نسبت وزن
impute
نسبت دادن
ratio of transformer
نسبت مبدل
reduction ratio
نسبت کاهش
distribution ratio
نسبت توزیع
compression ratio
نسبت تراکم
concentration ratio
نسبت تمرکز
transformer ratio
نسبت مبدل
contact ratio
نسبت تماس
recycle ratio
نسبت بازگردانی
control ratio
نسبت فرمان
assion
نسبت دادن
aspect ratio
نسبت دید
activity ratio
نسبت فعالیت
in d. of
با بی اعتنایی نسبت به
transformation ratio
نسبت تبدیل
regards
باره نسبت
regarded
باره نسبت
regard
باره نسبت
relation
رابطه نسبت
visibility
نسبت دید
attribute
نسبت دادن
attributes
نسبت دادن
ionic ratio
نسبت یونی
inverse ratio
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
sensitivity ratio
نسبت حساسیت
transmissivity
نسبت فرافرستی
settlement ratio
نسبت نشست
shunt ratio
نسبت شنت
mole ratio
نسبت مولی
mobility ratio
نسبت تحرک
abundance
نسبت فراوانی
attributing
نسبت دادن
connexions
بستگی نسبت
connection
بستگی نسبت
to put down
نسبت دادن
us
نسبت بما
lay to
نسبت دادن به
to do by
رفتارکردن نسبت به
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
toward
بطرف نسبت به
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
ten's complement
متمم نسبت به 01
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
credits
نسبت دادن
crediting
نسبت دادن
credited
نسبت دادن
credit
نسبت دادن
rates
اندازه نسبت
rate
اندازه نسبت
strength ratio
نسبت استحکام
stress ratio
نسبت تنش
impluse ratio
نسبت ایمپولز
impluse ratio
نسبت ضربه
relationship
وابستگی نسبت
self relative
نسبت بخود
nines complement
متمم نسبت به 9
to behave toward
رفتارکردن نسبت به
percentage
نسبت یا درصد
percentages
نسبت یا درصد
absorption ratio
نسبت جذب
selection ratio
نسبت گزینش
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
operating ratio
نسبت عملیاتی
abundance ratio
نسبت فراوانی
relationships
وابستگی نسبت
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com