English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
precursory وابسته به پیشرو بودن
Other Matches
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
hinges وابسته بودن
appertained وابسته بودن
appertaining وابسته بودن
depends وابسته بودن
appertains وابسته بودن
depended وابسته بودن
pertains وابسته بودن
appertain وابسته بودن
pertained وابسته بودن
pertain وابسته بودن
hinge وابسته بودن
depend وابسته بودن
regard وابسته بودن به نگریستن
regarded وابسته بودن به نگریستن
interrelating وابسته بهم بودن
interrelates وابسته بهم بودن
interrelate وابسته بهم بودن
regards وابسته بودن به نگریستن
interdepend وابسته بهم بودن
to be reliant on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody for your income از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
right wing to ward پیشرو
forward-looking پیشرو
harbingers پیشرو
postillion پیشرو
precursor پیشرو
postilion پیشرو
right wing toward پیشرو
advance guard پیشرو
front man پیشرو
harbinger پیشرو
futuristic پیشرو
forerunners پیشرو
vans پیشرو
avant courier پیشرو
front men پیشرو
file leader پیشرو
fascia پیشرو
heralds پیشرو
heralding پیشرو
fascias پیشرو
heralded پیشرو
herald پیشرو
forerunner پیشرو
outrider پیشرو
outriders پیشرو
chief پیشرو
precursors پیشرو
chiefs پیشرو
vanward پیشرو
progressive پیشرو
foregoer پیشرو
outrunner پیشرو
antecessor پیشرو
van پیشرو
fugleman پیشرو
left for ward در فوتبال پیشرو چپ
left wing for ward پیشرو دست چپ
trailing پیشقدم پیشرو
leading region نواحی پیشرو
avant-garde پیشرو و موجد
leading sectors بخشهای پیشرو
avant garde پیشرو و موجد
advance detachment قسمت پیشرو
brand leader پیشرو در بازار
leadden limbs پیشرو راهنما
fugle پیشرو شدن
trail پیشقدم پیشرو
leader merchandising پیشرو در عرضه
billeting party گروه پیشرو
forward motion جنبش پیشرو
flag ship کشتی پیشرو
trailed پیشقدم پیشرو
market leader پیشرو بازار
rear takedown with single leg tackel افلاک پیشرو
progenitor اجداد پیشرو
trails پیشقدم پیشرو
pathfinder پیشرو کاشف
advance party گروه پیشرو
progressive education ازمون پیشرو
advance party قسمت پیشرو
progenitors اجداد پیشرو
pathfinders پیشرو کاشف
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
right wing forward پیشرو دست راست
leader pricing پیشرو در قیمت گذاری
beach party گروه پیشرو اب خاکی
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
near leg pickup and leg block زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
lictor پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
associated وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
moon سرگردان بودن اواره بودن
agree متفق بودن همرای بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com