English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
malpighian وابسته به کالبد شناس ایتالیایی
Other Matches
anatomist کالبد شناس
pompeian وابسته به شهر ایتالیایی که زیر خاکسترهای اتش نشانی پنهان است
physiognomic وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
copernician وابسته به کپرنیک ستاره شناس لهستانی
lapidary سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish دینار شناس و ریال شناس
marchesa زن ایتالیایی
Italian ایتالیایی
Italians ایتالیایی
bocci بولینگ ایتالیایی
sbirro پاسبان ایتالیایی
foxtail millet ارزن ایتالیایی
italianism ایتالیایی مابی
italianize ایتالیایی کردن
virologist متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
leghorn کلاه سبدی ایتالیایی
Italianate سبک معماری ایتالیایی
italicism عبارات و اصطلاحات ایتالیایی
spaghetti western فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
spaghetti westerns فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
tarantella رقص تند دو نفری ایتالیایی
eustachian پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
Pre-Raphaelite هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
fallopian پیداشده توسط فلوپیوس کالبدشناس ایتالیایی
giuoco piano جوئوکو پیانو در بازی شطرنج ایتالیایی
italian game بازی شطرنج ایتالیایی جوئوکو پیانو
Pre-Raphaelites هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
cantoria [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
ravioli نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
grappa نوعی کنیاک خالص وبی رنگ ایتالیایی
irredentism سیاست اعاده نقاط ایتالیایی زبان بایتالیا
spumoni بستنی میوه ومغز بادام ومیوه جات ایتالیایی
spumone بستنی میوه ومغز بادام ومیوه جات ایتالیایی
irredentist طرفدار برگرداندن همه جاهایی که ایتالیایی حرف میزنند به ایتالیا
mold کالبد
skelton کالبد
fabrics کالبد
fabric کالبد
frameworks کالبد
matrix or matrices کالبد
compages کالبد
framework کالبد
moulded کالبد
skeleton کالبد
molds کالبد
frame کالبد
moulds کالبد
mould کالبد
skeletons کالبد
molded کالبد
shells کالبد
shelling کالبد
shell کالبد
corpora بدن ها [کالبد]
chassis اسکلت کالبد
bodies بدن ها [کالبد]
necroscopy کالبد گشایی
corpora بدن [کالبد]
body بدن [کالبد]
torso بدن [کالبد]
solid بدن [کالبد]
solid figure بدن [کالبد]
somatology کالبد شناسی
corpus بدن [کالبد]
dissection کالبد گشایی
autopsy کالبد شکافی
autopsies کالبد شکافی
teleplasm کالبد مثالی
corpus بدن کالبد
dissection کالبد شکافی
bod [slang] [short for body] بدن [کالبد]
corpuses بدن کالبد
anatomize کالبد شناسی کردن
scalpel چاقوی کالبد شکافی
scalpels چاقوی کالبد شکافی
neuroanatomy کالبد شناسی اعصاب
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
machiavellism اصول عقایدماکیاولی فیلسوف وسیاستمدار ایتالیایی قرن 51که فلسفه استبداد جدید نیزنامیده میشود
external ear گوش بیرونی [کالبد شناسی بدن انسان]
cerumen واکس گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
earwax واکس گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
cerumen جرم گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
acoustic meatus [Meatus acusticus] مجرای گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
auditory canal مجرای گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
auditory passage مجرای گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
earwax جرم گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
outer ear گوش بیرونی [کالبد شناسی بدن انسان]
adenoid لوزه سوم [پزشکی] [کالبد شناسی بدن انسان]
pharyngeal tonsil لوزه سوم [پزشکی] [کالبد شناسی بدن انسان]
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [پزشکی] [کالبد شناسی بدن انسان]
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
paleographer خط شناس
technologist فن شناس
graphologist خط شناس
pierrot دلقک صامت ایتالیایی دلقک
pierrots دلقک صامت ایتالیایی دلقک
astrologer ستاره شناس
astrologers ستاره شناس
pteridologist کرف شناس
pteridologist سرخس شناس
archeologist باستان شناس
statisticians امار شناس
therapeutist درمان شناس
statistician امار شناس
phenomenologist پدیده شناس
geneticists نسل شناس
iconologist شمایل شناس
topologist مکان شناس
ichthyologist ماهی شناس
hypnologist خواب شناس
phonologist صوت شناس
phrenologist جمجمه شناس
physiognomist قیافه شناس
astronomer ستاره شناس
philologer زبان شناس
conscientious وفیفه شناس
numismatist سکه شناس
antiquaries عتیقه شناس
antiquary عتیقه شناس
godly خدا شناس
philologist واژه شناس
philologist زبان شناس
ideologist ارمان شناس
punctual وقت شناس
geneticist نسل شناس
botanists گیاه شناس
musicologist موسیقی شناس
botanist گیاه شناس
astronomers ستاره شناس
rhythmist سجع شناس
odontologist دندان شناس
oenologist باده شناس
ontologist هستی شناس
mineralogist معدن شناس
myologist ماهیچه شناس
mythologist اساطیر شناس
numismatist مدال شناس
selenographer ماه شناس
zoologist جانور شناس
toxicologist زهر شناس
self knowing خود شناس
serologist سرم شناس
mythologist اسطوره شناس
mythologist افسانه شناس
oenologist شراب شناس
microbiologist میکرب شناس
spectroscopist طیف شناس
lexicologist لغت شناس
osteologist استخوان شناس
syphilologist سفلیس شناس
orologist کوه شناس
teleologist پایان شناس
paleontologist دیرین شناس
parasitologist انگل شناس
petrologist سنگ شناس
lithologist سنگ شناس
petologist سنگ شناس
methodologist اسلوب شناس
opcode decoder رمزالعمل شناس
metallographer فلز شناس
operation decoder عمل شناس
orientalist خاور شناس
ornithologist پرنده شناس
loyal وفیفه شناس
lunarian ماه شناس
ecologist بوم شناس
conchologist صدف شناس
bacteriologist میکرب شناس
climatologist اقلیم شناس
characterologist منش شناس
carpologist میوه شناس
bibliograph کتاب شناس
bibliographer کتاب شناس
muscologist خزه شناس
cosmographer کیهان شناس
cosmologist کیهان شناس
gourmet خوراک شناس
philatelists تمبر شناس
philatelist تمبر شناس
oceanographer اقیانوس شناس
naturalists طبیعت شناس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com