English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
lamaistic وابسته به کشیش بودایی
Other Matches
lamas کشیش بودایی
lama کشیش بودایی
priestly در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
tope گنبد بودایی برج بودایی
clerkly وابسته به کشیش
presbyterial وابسته به کشیش ها
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
Buddhist بودایی
Buddhists بودایی
lamasery-rise [خانقاه کشیشان بودایی در تبت]
lama teshu رئیس کشیشان بودایی مغولستان
dalailama رئیس کشیشان بودایی تبت
lamasery ries خانقاه کشیشان بودایی در تبت و مغولستان
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
evengelist کشیش
clergyman کشیش
herdsman کشیش
predicant کشیش
padres کشیش
padre کشیش
provost کشیش
ecclesiastic کشیش
provosts کشیش
ecclesiastics کشیش
herdsmen کشیش
hieratic کشیش
abbe کشیش
priests کشیش
cleric کشیش
churchman کشیش
churchmen کشیش
presbyterate کشیش
druid کشیش
priest کشیش
druids کشیش
clergymen کشیش
clerics کشیش
hedge priest کشیش روستا
parson کشیش بخش
priestlike کشیش وار
lay brother نیمچه کشیش
shaveling سرتراشیده کشیش
priestliness کشیش مابی
acolyte دستیار کشیش
acolytes دستیار کشیش
priestcraft کشیش بازی
Reverend جناب کشیش
presbytery خانه کشیش
parsons کشیش بخش
presbyteries خانه کشیش
primate کشیش ارشد
vicars کشیش بخش
high priest کشیش اعظم
holy joe کشیش دهکده
right reverend جناب کشیش
archpriest کشیش بزرگ
sacerdotalism کشیش مابی
priesthood کشیش بودن
sacerdocy کشیش منشی
officiant کشیش سرپرست
priesthood مقام کشیش
rector کشیش بخش
residentiary کشیش مقیم
vicar کشیش بخش
rectors کشیش بخش
parsonages قلمرو کشیش بخش
papas پاپ کشیش ناحیه
prsbytery محل جلوس کشیش
chancel جای مخصوص کشیش
chancels جای مخصوص کشیش
pontiff کشیش بزرگ پاپ
pontiffs کشیش بزرگ پاپ
papa پاپ کشیش ناحیه
rectories خانه کشیش بخش
cassock خرقه پوش کشیش
rectrix بانوی کشیش بخش
parsonage قلمرو کشیش بخش
rectory خانه کشیش بخش
curates معاون کشیش بخش
divining کشیش استنباط کردن
divines کشیش استنباط کردن
curate معاون کشیش بخش
divined کشیش استنباط کردن
divine کشیش استنباط کردن
kirkman عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
cassocks خرقه پوش کشیش
officiating priest کشیش پیش نماز
monseigneur مسیو کشیش کاتولیک
Imhotep کشیش [دربار مصر]
pardoner کشیش امرزنده گناه
presbyter کشیش سرپرست کلیسا
minister وزیر مختار کشیش .
ministers وزیر مختار کشیش .
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
prelates اسقف اعظم کشیش ارشد
manse محل سکنی خانه کشیش
prelate اسقف اعظم کشیش ارشد
manses محل سکنی خانه کشیش
curacies معاونت کشیش بخش یادهستان
curacy معاونت کشیش بخش یادهستان
sacerdotage کشیش مابی جماعت کشیشان
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
tunicle لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
zucchetto شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
parishes بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parish بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
parishes قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
shaman کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
the sovereign پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
parish قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
priestcraft دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
lavabo ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
deacons خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacon خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associated وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
pastorally چوپان وار کشیش وار
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
federating وابسته
appurtenant وابسته
aquatic وابسته به اب
attendant وابسته
federates وابسته
plantar وابسته به کف پا
congenerous وابسته
attendants وابسته
hanger on وابسته
tuitionary وابسته به
diphtheric وابسته به
of kin وابسته
thereof وابسته به ان
israelitish وابسته به
pertianing وابسته
attributable وابسته به
comprador وابسته
interdependent وابسته
commissarial وابسته به
riverrine وابسته به
attache وابسته
relative وابسته
pyretic وابسته به تب
pertinent وابسته
syncop وابسته به غش
thereof=of that وابسته به ان
related وابسته
affiliate وابسته
affiliated وابسته
cephalic وابسته به سر
federated وابسته
adjective وابسته
adjectives وابسته
pyrexial وابسته به تب
pyrexic وابسته به تب
attached وابسته
cantabrigian وابسته به
akin وابسته
affiliating وابسته
carpal وابسته به مچ
federate وابسته
levitical وابسته به
affiliates وابسته
correspondent وابسته
sexual organs وابسته به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com