Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
columbian
وابسته به کلمبیاکه کنایه ازامریکا است
Other Matches
phiadelphian
شهری ازامریکا
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
allegories
کنایه
implicit declaration
کنایه
lampooning
کنایه
jests
کنایه
quip
کنایه
metonymy
کنایه
metonym
کنایه
allegory
کنایه
pointedness
کنایه
allusions
کنایه
allusion
کنایه
quipped
کنایه
quipping
کنایه
title of honour
کنایه
quibbling
کنایه
lampoons
کنایه
lampooned
کنایه
lampoon
کنایه
quibble
کنایه
quibbled
کنایه
quibbles
کنایه
quips
کنایه
jest
کنایه
slier
کنایه دار
sliest
کنایه دار
slyer
کنایه دار
slyest
کنایه دار
wittier
کنایه دار
wittiest
کنایه دار
witty
کنایه دار
snide
کنایه امیز
sly
کنایه دار
innuendo
اداکردن کنایه
sardonically
کنایه امیز
sardonic
کنایه امیز
emblematically
بطور کنایه
emblematical
کنایه دار
ironic
<adj.>
کنایه دار
innuendos
اداکردن کنایه
innuendoes
اداکردن کنایه
digs
کنایه کندن
sarcastic
<adj.>
کنایه آمیز
one's better half
زن بطور کنایه
dig
کنایه کندن
wry
<adj.>
کنایه دار
squibs
کنایه زدن
wry
<adj.>
کنایه آمیز
squib
کنایه زدن
sarcastic
<adj.>
کنایه دار
ironical
<adj.>
کنایه دار
ironical
<adj.>
کنایه آمیز
ironic
<adj.>
کنایه آمیز
wryly
کنایه امیز چرخیدن
metaphors
صنعت استعاره کنایه
sarcastic
<adj.>
نیشدار
[کنایه دار]
ironic
<adj.>
نیشدار
[کنایه دار]
wry
<adj.>
نیشدار
[کنایه دار]
ironical
<adj.>
نیشدار
[کنایه دار]
sarcastically
بطور طعنه یا کنایه
wry
کنایه امیز چرخیدن
emblematic
حاکی کنایه دار
ironic
<adj.>
زهردار
[کنایه دار]
sarcastic
<adj.>
زهردار
[کنایه دار]
ironic
طعنهای کنایه دار
squib
کنایه فشفشه درکردن
allegorically
کنایه وار رمزوار
squibs
کنایه فشفشه درکردن
pointed
کنایه دار نیشدار
metaphor
صنعت استعاره کنایه
wry
<adj.>
زهردار
[کنایه دار]
ironical
<adj.>
زهردار
[کنایه دار]
allegoric
کنایه دار تمثیلی
sikt
کنایه گوشه دار
hypallage
کنایه از راه قلب
wisecracks
حرف کنایه دار زدن
wisecrack
حرف کنایه دار زدن
emblematize
بطور کنایه نشان دادن
olies f.peace
زیتون کنایه ازاشتی است
banter
شوخی کنایه دار خوشمزگی
wisecrack
حرف کنایه دار یا شوخی امیز
wisecracks
حرف کنایه دار یا شوخی امیز
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
persiflage
شوخی کنایه دار دست انداختن کسی
metonym
لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
wisecracker
کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associating
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pyretic
وابسته به تب
correspondent
وابسته
pertinent
وابسته
pyrexic
وابسته به تب
pyrexial
وابسته به تب
of kin
وابسته
syncop
وابسته به غش
carpal
وابسته به مچ
affiliated
وابسته
federate
وابسته
federated
وابسته
thereof
وابسته به ان
attendant
وابسته
tuitionary
وابسته به
attendants
وابسته
cantabrigian
وابسته به
attributable
وابسته به
appurtenant
وابسته
federating
وابسته
congenerous
وابسته
comprador
وابسته
related
وابسته
cephalic
وابسته به سر
affiliating
وابسته
affiliates
وابسته
hanger on
وابسته
pertianing
وابسته
attached
وابسته
attache
وابسته
akin
وابسته
commissarial
وابسته به
affiliate
وابسته
interdependent
وابسته
monitorial
وابسته به
federates
وابسته
aquatic
وابسته به اب
adjective
وابسته
adjectives
وابسته
relative
وابسته
dependants
وابسته
correspondents
وابسته
febile
وابسته به تب
pertaining
وابسته
subordinating
وابسته
elfin
وابسته به جن
sexual organs
وابسته به
elysian
وابسته به
diphtheric
وابسته به
messianic
وابسته به
israelitish
وابسته به
thereof=of that
وابسته به ان
riverrine
وابسته به
wedded
وابسته
relevant
وابسته
belonging
وابسته ها
subordinates
وابسته
dependant
وابسته
levitical
وابسته به
dependent
وابسته
subordinate
وابسته
contingent
وابسته
germane
وابسته
contingents
وابسته
subordinated
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
bacchanal
وابسته به باکوس
marine
وابسته به دریانوردی
bacterial
وابسته به باکتری
trophic
وابسته بتغذیه
palatal
وابسته به کام
emotive
وابسته به احساسات
perlitic
وابسته به مروارید
pancreatic
وابسته به لوزالمعده
maritime
وابسته بدریانوردی
nunnish
وابسته به راهبات
troy
وابسته به تروا
degenerative
وابسته به انحطاط
balsamic
وابسته به بلسان
subordinate clauses
بند وابسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com