Dictiornary-Farsi | وابستگی نسبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
relationship	وابستگی نسبت
relationships	وابستگی نسبت


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
relation	وابستگی
proximity of blood	وابستگی
affiliation	وابستگی
coherence	وابستگی
pertinence or nency	وابستگی
kindred	وابستگی
affinity	وابستگی
affinities	وابستگی
dependance	وابستگی
interdependence	وابستگی
contiguity	وابستگی
coherency	وابستگی
interdependency	وابستگی
contingency	وابستگی
contingencies	وابستگی
connexions	وابستگی
dependency	وابستگی
attachment	وابستگی
connection	وابستگی
correlation	وابستگی
dependence	وابستگی
affiliations	وابستگی
dependencies	وابستگی
interdependence	وابستگی متقابل
tobacco dependence	وابستگی به توتون
contingency coefficient	ضریب وابستگی
contingency table	جدول وابستگی
vassalage	وابستگی بیعت
direct relationship	وابستگی مستقیم
nodality	وابستگی به گره
dualistic dependency	وابستگی دوگانه
disrelation	عدم وابستگی
relational	وابستگی رابطهای
dependence effect	اثر وابستگی
nasality	وابستگی به بینی
prospectiveness	وابستگی به اینده
sensuousness	وابستگی به حواس
agnation	وابستگی پدری
ties	اتحاد وابستگی
tie	اتحاد وابستگی
pertinency	وابستگی دخل
pertinence	وابستگی دخل
parentela	نسب وابستگی
field dependence	وابستگی میدانی
oral dependence	وابستگی دهانی
intercorrelation	وابستگی درونی
drug dependency	وابستگی دارویی
clericalism	وابستگی به روحانیت
export dependence	وابستگی صادرات
otherworldiness	وابستگی بجهان اینده
profaneness	وابستگی بچیزهای جسمانی
symbiotic psychosis	روان پریشی وابستگی
bipartisanship	وابستگی بدو حزب
hardware dependent	وابستگی سخت افزاری
a newspaper's political affiliation	وابستگی سیاسی روزنامه ها
associations	وابستگی وابسته سازی
association	وابستگی وابسته سازی
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
irrelatively	بی انکه وابستگی داشته باشد
unattached	بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
mainstay	وابستگی عمده نقطه اتکاء
mainstays	وابستگی عمده نقطه اتکاء
plebeianness	وابستگی به طبقه رنجبریا عوام
off the point	بدون اینکه وابستگی داشته باشد
irrelevantly	بدون اینکه وابستگی داشته باشد
free lance	کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی
radar correlation	درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
in the ratio of	به نسبت
rates	نسبت
t ratio	نسبت تی
in respect of	نسبت به
apropos of	نسبت به
relation	نسبت
as compared to	نسبت به
quotients	نسبت
in respect of	به نسبت
proportion	نسبت
ratio	نسبت
in relation to	نسبت به
formats	نسبت
format	نسبت
proportions	نسبت
ratios	نسبت
kinship	نسبت
cognation	نسبت
in regard of	نسبت به
bearing	نسبت
in connexion with	نسبت به
rapport	نسبت
with respect to	نسبت به
rate	نسبت
towards	نسبت به
proportional	به نسبت
relational	نسبت
than	نسبت به
uncross	نسبت
quotient	نسبت
in proprotion to	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
respects	نسبت
respect	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
to	تا نسبت به
in regard to	نسبت به
abundance	نسبت فراوانی
abundance ratio	نسبت فراوانی
control ratio	نسبت فرمان
impedance ratio	نسبت امپدانس
visibility	نسبت دید
ratio of transformer	نسبت مبدل
hit ratio	نسبت اصابت
impluse ratio	نسبت ضربه
proximity of blood	قرابت نسبت
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
ratio detector	اشکارساز نسبت
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
absorption ratio	نسبت جذب
imputation	نسبت دادن
image ratio	نسبت تصویر
impluse ratio	نسبت ایمپولز
deposit ratio	نسبت سپرده
concentration ratio	نسبت تمرکز
mobility ratio	نسبت تحرک
mole ratio	نسبت مولی
compression ratio	نسبت تراکم
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
inverse ratio	نسبت معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
nines complement	متمم نسبت به 9
distribution ratio	نسبت توزیع
factor proportion	نسبت عوامل
contact ratio	نسبت تماس
ionic ratio	نسبت یونی
lay to	نسبت دادن به
current ratio	نسبت جاری
imputable	نسبت دادنی
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
cost benefit ratio	نسبت فایده
correlation ratio	نسبت همبستگی
error ratio	نسبت خطا
cash ratio	نسبت نقدینگی
one's complement	متمم نسبت به یک
price ratio	نسبت قیمت
progenitorship	نسبت جدی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
glide ratio	نسبت سریدن
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
ascribable	نسبت دادنی
aspect ratio	نسبت صفحه
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
operating ratio	نسبت عملیاتی
feedback ratio	نسبت فیدبک
feedback ratio	نسبت پس خوراند
fineness ratio	نسبت فرافت
bear on	نسبت داشتن
baud rate	نسبت باود
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
porosity	نسبت روزنه ها
assion	نسبت دادن
shunt ratio	نسبت شنت
imputes	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
attribution	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
impute	نسبت دادن
ten's complement	متمم نسبت به 01
percentage	نسبت یا درصد
imputing	نسبت دادن
regard	باره نسبت
regarded	باره نسبت
regards	باره نسبت
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
into	نسبت به مقارن
percentages	نسبت یا درصد
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
two's complement	متمم نسبت به دو
ascribed	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
blood	نسبت خویشاوندی
to put down	نسبت دادن
transmissivity	نسبت فرافرستی
ascribes	نسبت دادن