Dictiornary-Farsi | واحدجرم زنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
protoplast	واحدجرم زنده


Other Matches

vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
animate	زنده
quickest	زنده
quicker	زنده
quick	زنده
animates	زنده
coiner	زنده
viviparous	زنده زا
vivific	زنده
biotic	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
lighthearted	زنده دل
life full	سر زنده
vivid	زنده
livelier	زنده
liveliest	زنده
lively	زنده
full of life	سر زنده
skylarker	زنده دل
living	زنده
live bearing	زنده زا
dapper	زنده دل
fresh	زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
above ground	زنده
biogen	زنده زا
genial <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
alacritous	زنده
freshest	زنده
fresh-	زنده
live	:زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
lived	زنده
lived	:زنده
alive	زنده
dashing	زنده دل
live	زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
inter vivos	در میان زنده ها
in vivo	بافت زنده
biogenic	زنده زایی
bioderm	لایه زنده
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
live ball	توپ زنده
biomass	توده زنده
ground ball	توپ زنده
biophage	زنده خوار
biopsy	زنده بینی
call back to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
living polymer	بسپار زنده
calcined lime	اهک زنده
macroconsumer	زنده خوار
gamesome	زنده روح
live load	بار زنده
spiritous	فعال زنده
spirituelle	بشاش سر زنده
to restor to life	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
to see the sun	زنده بودن
vive int	زنده باد!
vivify	زنده کردن
viviparity	زنده زایی
wanener	شب زنده دار
wight	موجود زنده
live wire	سیم زنده
live wires	سیم زنده
survived <past-p.>	زنده ماندن
reviviscence	زنده سازی
resusctate	زنده کردن
live steam	بخار زنده
liveliness	زنده دلی
living environment	محیط زنده
living organisms	موجودات زنده
living soil	خاک زنده
long little	زنده باد
long live	زنده باد
lucubration	شب زنده داری
pernoctation	شب زنده داری
playable	توپ زنده
quick clay	بتن زنده
quick ening	زنده کننده
quick lime	اهک زنده
restoration to life	زنده سازی
restore to life	زنده کردن
resurge	زنده شدن
resuscitator	زنده کننده
revives	زنده شدن
vigils	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
wakeful	شب زنده دار
liven	زنده شدن
surviving	زنده ماندن
survivors	زنده ماندگان
wakes	شب زنده داری
survives	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
good	توپ زنده
lived	زنده کردن
lived	زنده بودن
vigil	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
quicken	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quickened	زنده شدن
quickens	زنده کردن
quickens	زنده شدن
revived	زنده شدن
quicklime	اهک زنده
revive	زنده شدن
protoplasm	جرم زنده
night waking	شب زنده داری
live	زنده کردن
live	زنده بودن
survive	زنده ماندن
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
resuscitates	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
resuscitate	زنده کردن
vigilance	شب زنده داری
anabiosis	زنده سازی
vivas	زنده باد
viva	زنده باد
activities	زنده دلی
waked	شب زنده داری
resurrects	زنده کردن
verve	زنده دلی
resurrecting	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
viable	زنده ماندنی
resurrect	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
revitalized	باز زنده ساختن
revitalised	باز زنده ساختن
necrosis	مردن نسوج زنده
revitalize	باز زنده ساختن
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
revenant	ادم زنده شده
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
revitalizes	باز زنده ساختن
overlive	بیشتر زنده بودن از
revitalizing	باز زنده ساختن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
photobiotic	زنده بواسطه نور
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
revitalising	باز زنده ساختن
up with peacel	زنده باد صلح
revitalises	باز زنده ساختن
viviparous	جانور زنده زا ولود
we are still above ground	هنوز زنده ایم
lump lime	کلوخ اهک زنده
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
night owl	ادم شب زنده دار
wakes	شب زنده داری کردن
galliard	ادم دل زنده و شاداب
outlive	بیشتر زنده بودن از
combat survival	زنده ماندن در رزم
vitality	انرژی و زنده دلی
outlived	بیشتر زنده بودن از
organism	ترکیب موجود زنده
biogenic	موجد موجود زنده
biomass pyramid	هرم توده زنده
outlives	بیشتر زنده بودن از
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
outliving	بیشتر زنده بودن از
waked	شب زنده داری کردن
haleness	سلامت زنده دلی
night owls	ادم شب زنده دار
organisms	ترکیب موجود زنده
live on	بازهم زنده بودن
live load reduction	کاستن از بار زنده
being	موجود زنده شخصیت
live down	باخاطرات زنده ماندن
To bury blive.	زنده بگور کردن
wake	شب زنده داری کردن
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
survived	زنده ماندن در رزم باززیستی
turgor	ورم سلولهای زنده گیاهی
biopsy	ازمایش میکروسکپی بافت زنده
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد
roister	عیاشی و شب زنده داری کردن
zombie	انسان زنده شد ادم احمق
zombies	انسان زنده شد ادم احمق
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب