English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
graviton واحد بنیادی فرضی گرانش
Other Matches
assumed decimal point ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
assumed grid شبکه فرضی سیستم مختصات فرضی
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
gravitational attraction گرانش
law of gravity گرانش
gravity گرانش
gravitation گرانش
gravitational field میدان گرانش
antigravity muscles عضلات ضد گرانش
gravitational constant ثابت گرانش
negative g گرانش منفی
law of gravitation قانون گرانش
theoretical gravity گرانش تئوری
acceleration of gravity شتاب گرانش
law of universal gravitation قانون گرانش عمومی
false origin مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
powers واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
morpheme واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
cpu واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
structural بنیادی
structurally بنیادی
fundamental بنیادی
radical بنیادی
radicals بنیادی
elementary بنیادی
basic بنیادی
basics بنیادی
basilar بنیادی
climacteric <adj.> بنیادی
fundamental unit یکای بنیادی
fundumental particle ذره بنیادی
fundamental skill مهارت بنیادی
elementray particle ذره بنیادی
basic research علم بنیادی
stroma بافت بنیادی
fundamental particles ذرات بنیادی
fundamental research علم بنیادی
pure research علم بنیادی
structural unemployment بیکاری بنیادی
elementary particles ذرات بنیادی
elementary particle ذره بنیادی
fundamental units یکاهای بنیادی
base unit یکای بنیادی
basic anxiety اضطراب بنیادی
basic conflict تعارض بنیادی
pascal فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
fundamental forces نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental motor pattern الگوی بنیادی حرکت
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
fundamental motor pattern انگاره بنیادی حرکت
fundamental interactions نیروهای بنیادی [فیزیک]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
fundamental interactions اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
fundamental forces اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
four forces of nature چهار نیروی بنیادی طبیعت
presumptive title حق فرضی
suppositive فرضی
imaginary فرضی
hypothetic فرضی
suppositional فرضی
theoretical فرضی
suppisitive فرضی
phantom line خط فرضی
hypothetial فرضی
obligatory فرضی
an imaginary line خط فرضی
assumptive فرضی
assumed فرضی
agonic line خط فرضی
presumptive فرضی
hypothetical فرضی
supposed فرضی
photon ذره بنیادی انرژی الکترومگنتیک که از انتقال یک
parameter ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameters ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
implied trust مسئولیت فرضی
presumptive فرضی احتمالی
supposedly بطور فرضی
presumption of death موت فرضی
hypothetical construct سازه فرضی
presumed death موت فرضی
presumptive title سمت فرضی
supposed death موت فرضی
persumptive death موت فرضی
suppositions فرضی انگاشتی
assumed azimuth گرای فرضی
assumed mean میانگین فرضی
fictitious thickness ضخامت فرضی
assumed orientation توجیه فرضی
assumed position موضع فرضی
hypothetical case دعوی فرضی
john done اسم فرضی
dead reckoning نقطه فرضی
dead reckoning محل فرضی
line of scrimmage خط فرضی تجمعی
hypostatic اصلی- فرضی
arbitrary control کنترل فرضی
notional income درامد فرضی
supposition فرضی انگاشتی
assumed name نام فرضی
theoretical competition رقابت فرضی
suppositious فرضی خیالی
fictitious thickness ضخامت فرضی
stressing یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stresses یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stress یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
warrant of presumed death حکم موت فرضی
hypothesis قضیه فرضی نهشته
intervening variable متغیر فرضی رابط
hypothetico deductive method روش فرضی- قیاسی
presumption of the death decree حکم موت فرضی
agonic line خط فرضی روی نقشه
offside line خط فرضی موازی با دروازه
ideal نمونه کامل فرضی
presumption of death decree حکم موت فرضی
rule of thumb حساب تخمینی و فرضی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
assumed grid شبکه بندی فرضی
ideals نمونه کامل فرضی
implied malice سوء نیت فرضی
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
fictitious force نیروی فرضی [فیزیک]
differential ballistic wind باد بالیستیکی فرضی
cone of scape مخروط فرضی در اگزوسفر
hypotheses قضیه فرضی نهشته
hypostasis موجود فرضی حالت تعلیق
arbitrary control کنترل با استفاده از گرایامختصات فرضی
head string خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
lay line خط فرضی مسیر قایق به مقصد
assumed orientation توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
It is quite a hypothetical case . این یک قضیه کاملا" فرضی است
four yard line خط فرضی 4 متر به موازات دوازه واترپولو
tabula rasa مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
long string خط فرضی از وسط طول میزکیسه دار بیلیارد
purpuric acid اسید فرضی که نمک های آن ارغوانی رنگ هستند
data line خط فرضی که نمایشگر حدفاصله بین دو روز عملیات میباشد
Utopias دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
Utopia دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
bomb release line خط فرضی دور هدف که هواپیما بمب خود را داخل ان رها میکند
telegony انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
point of fall نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
rhumb line خط فرضی روی کره زمین که همه نصف النهارها را تحت زاویه یکسان قطع میکند
chapman region منطقه فرضی در لایههای فوقانی اتمسفر که توزیع دانسیته الکترونها در ان باتغییرات ارتفاع قابل پیش بینی است
father file پرونده بنیادی پرونده اصلی
talweg خط فرضی موجوددر رود یا نهر که اگر این رود یا نهر بین دو کشورمشترک باشد خط مذکور مرزان دو محسوب خواهد شد
monad واحد
unitage یک واحد
univalent واحد
singlet خط واحد
singlets خط واحد
measure واحد
plank واحد
one واحد
units واحد
module واحد
ones واحد
unit واحد
unilinear در یک خط واحد
single واحد
at the same time در ان واحد
modules واحد
unit load واحد بار
unit price قیمت واحد
unit hydrograph هیدروگراف واحد
unit matrix ماتریس واحد
gold standard واحد طلا
fee بهای واحد
command unit واحد فرمان
fuse unit واحد فیوز
unit record رکورد واحد
sampled واحد نمونه
unit price واحد قیمت
unit price واحد بهاء
unit of time واحد زمانی
unit of issue واحد توزیع
unit of fire واحد اتش
unit of currency واحد پولی
unit position مکان واحد
unit distance با فاصله واحد
motif واحد تکراری
motifs واحد تکراری
sample واحد نمونه
unit elasticity کشش واحد
unit of account واحد محاسبه
control unit واحد کنترل
contractors yard واحد ساختمانی
basic construction unit واحد ساختمانی
derived unit واحد فرعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com