Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
gold refinery	واحد تصفیه طلا
Other Matches
absolute system of units	سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
power	واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering	واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers	واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered	واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot	نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
morpheme	واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
cpu	واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
functional unit	واحد در حال کار واحد تابعی
knot	میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot	گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
water softeners	اب تصفیه کن
expurgation	تصفیه
depuration	تصفیه
settlements	تصفیه
conciliation	تصفیه
percolation	تصفیه
fining	تصفیه
settlement	تصفیه
purgation	تصفیه
administrations	تصفیه
clearance	تصفیه
water purification	تصفیه اب
adjustments	تصفیه
adjustment	تصفیه
administration	تصفیه
infiltration	تصفیه
clarification	تصفیه
arrangements	تصفیه
water softener	اب تصفیه کن
arrangement	تصفیه
liquidation	تصفیه
rectification	تصفیه
overrefinement	تصفیه بسیار
order of discharge	حکم تصفیه
receiver	مدیر تصفیه
official liquidator	مدیر تصفیه
receivers	مدیر تصفیه
settlements	تصفیه پرداخت
refineries	تصفیه خانه
refinery	تصفیه خانه
settlement	تصفیه پرداخت
to set at rest	تصفیه کردن
administratrix	مدیره تصفیه
calcining method	روش تصفیه
discharges	مفاصا تصفیه
discharge	مفاصا تصفیه
average adjustment	تصفیه خسارت
break up price	بهای تصفیه
calcining klin	بوته تصفیه
filter	تصفیه کردن
clarifies	تصفیه کردن
to pay out	تصفیه کردن
refined	تصفیه شده
purified	تصفیه شده
sublimate	تصفیه کردن
sublimated	تصفیه کردن
to a upon	تصفیه کردن
sublimating	تصفیه کردن
sublimates	تصفیه کردن
to pay off	تصفیه کردن
filters	تصفیه کردن
catharsis	تصفیه تطهیر
purification	شستشو تصفیه
rarify	تصفیه کردن
accommodate	تصفیه کردن
administrators	مدیر تصفیه
administrator	مدیر تصفیه
accommodated	تصفیه کردن
accommodates	تصفیه کردن
reconcile	تصفیه کردن
reconciles	تصفیه کردن
reconciling	تصفیه کردن
primary treatment	تصفیه نخستین
unsettled	تصفیه نشده
rarefy	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه کردن
purificator	تصفیه کننده
puriform	تصفیه کردن
try	تصفیه کردن
refines	تصفیه شدن
refines	تصفیه کردن
refine	تصفیه شدن
refine	تصفیه کردن
clarifies	تصفیه شدن
clarify	تصفیه شدن
clarify	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه شدن
rectified	تصفیه کردن
rectifies	تصفیه کردن
sewage purification	تصفیه فاضلاب
liquidators	مدیر تصفیه
official receiver	مدیر تصفیه
smeet	تصفیه کردن
administer	تصفیه کردن
administered	تصفیه کردن
administering	تصفیه کردن
secondary treatment	تصفیه دومین
rectify	تصفیه کردن
refinef copper	مس تصفیه شده
outstanding	تصفیه نشده
outstandingly	تصفیه نشده
trustees	مدیر تصفیه
trustee	مدیر تصفیه
tries	تصفیه کردن
adjust	تصفیه نمودن
liquidator	مدیر تصفیه
administers	تصفیه کردن
calcine	تصفیه کردن
gold parting	تصفیه طلا
accords	تصفیه کردن
compounded	تصفیه کردن
accord	تصفیه کردن
accorded	تصفیه کردن
zone purification	تصفیه منطقهای
expurgator	تصفیه کننده
liquidation	تصفیه شرکت
compound	تصفیه کردن
expurgatory	تصفیه کننده
filtration	تصفیه پالایش
depuratory	تصفیه کننده
depurative	تصفیه کننده
water sterilizing bag	کیف تصفیه اب
gas cleaning	تصفیه گاز
compounds	تصفیه کردن
depurator	تصفیه کننده
depurate	تصفیه کردن
gold refining	تصفیه طلا
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
chastening	تصفیه وتزکیه کردن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
clarified	ناب تصفیه شده
chastens	تصفیه وتزکیه کردن
chastened	تصفیه وتزکیه کردن
scrubbing process	فرایند شستشو و تصفیه
cathartic	تصفیه کننده روانپاکساز
filtering	صاف کنندگی تصفیه
raffinate	ماده تصفیه شده
realization [American E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
liquidation [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
refined asphalt	قیر تصفیه شده
muscovado	قند تصفیه نشده
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
realisation [British E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
to make odds even	اختلافات را تصفیه کردن
expurgatorial	تصفیه یاتنقیح کننده
refines	تصفیه کردن پالودن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
aquavitae	الکل تصفیه نشده
furnace refining	تصفیه و پالایش کوره
purificatory	تصفیه کننده تصفیهای
peaceful adjustment of disputes	تصفیه مسالمت امیز
purificative	تصفیه کننده تصفیهای
settle	تصفیه حساب کردن
provisional assignee	مدیر تصفیه موقت
settles	تصفیه حساب کردن
purifying	تصفیه کردن پالودن
refined iron	اهن تصفیه شده
calcined lime	اهک تصفیه شده
refined spelter	روی تصفیه شده
refined lead	سرب تصفیه شده
clarificant	ماده تصفیه کننده
check out	تصفیه حساب کردن
purofier	اسباب تصفیه گاز
filtrate	مایع تصفیه شده
purifies	تصفیه کردن پالودن
air refining	با هوا تصفیه کردن
purify	تصفیه کردن پالودن
leaching	تصفیه بوسیله شستشو
refine	تصفیه کردن پالودن
refined oil	نفت تصفیه شده
air refining process	فرایند تصفیه با هوا
chasten	تصفیه وتزکیه کردن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
sewage works {sg}	تصفیه خانه فاضلاب
waste water purification plant	تصفیه خانه فاضلاب
clearance sale	فروش به منظور تصفیه حراج
clearance sales	فروش به منظور تصفیه حراج
accommodated	وفق دادن تصفیه کردن
filtrable	قابل پالایش تصفیه پذیر
we squared for our meal	حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
adjusting	تصفیه نمودن تنظیم کردن
accommodates	وفق دادن تصفیه کردن
filterable	قابل پالایش تصفیه پذیر
accommodate	وفق دادن تصفیه کردن
assignees in bankruptcy	هیئت تصفیه امور ورشکسته
age harden	تصفیه کردن عمل اوردن
puritaism	سخت گیری در تصفیه مذهب
to pay up	حساب پس از افت را تصفیه کردن
smelt	تصفیه کردن گداخته شدن
smelted	تصفیه کردن گداخته شدن
calcined ore	سنگ معدن تصفیه شده
adjusts	تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelts	تصفیه کردن گداخته شدن
purges	تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purged	تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
catharsis	تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر
scrubber	دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
purge	تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
settling days	روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com