English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
to lead on وادار به اقدامات بیشتری کردن
Other Matches
force وادار کردن
enforce وادار کردن
induced وادار کردن
enforces وادار کردن
enforcing وادار کردن
compelling وادار کردن
persuading وادار کردن
impel وادار کردن
impels وادار کردن
impelling وادار کردن
impelled وادار کردن
forcing وادار کردن
forces وادار کردن
endue وادار کردن
induces وادار کردن
persuades وادار کردن
enforced وادار کردن
compels وادار کردن
induce وادار کردن
compelled وادار کردن
compel وادار کردن
inducing وادار کردن
persuade وادار کردن
enforce وادار کردن مجبورکردن
entrap into با اغفال وادار کردن به .....
penance وادار به توبه کردن
pacify به صلح وادار کردن
to make repeat وادار به تکرار کردن
pacifies به صلح وادار کردن
pacified به صلح وادار کردن
enforced وادار کردن مجبورکردن
hustling بزور وادار کردن
pacifying به صلح وادار کردن
intimidate با تهدید وادار کردن
pacification به صلح وادار کردن
intimidates با تهدید وادار کردن
coerce بزور وادار کردن
coerced بزور وادار کردن
coerces بزور وادار کردن
coercing بزور وادار کردن
hustles بزور وادار کردن
enforcing وادار کردن مجبورکردن
hustled بزور وادار کردن
to persuade in to an act وادار بکاری کردن
bring on وادار به عمل کردن
hustle بزور وادار کردن
enforces وادار کردن مجبورکردن
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
constrains بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to instigate something چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
constraining بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
having مجبور بودن وادار کردن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
to persuade somebody of something کسی را وادار به چیزی کردن
have مجبور بودن وادار کردن
trick someone into doing somethings با حیله کسی را وادار به کاری کردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
change of engagement وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
imprest وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcement مجبور کردن وادار کردن به اکراه
incite باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites باصرار وادار کردن تحریک کردن
inciting باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
collects وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
change of leg وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
suborn به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
moved وادار کردن تحریک کردن
move وادار کردن تحریک کردن
moves وادار کردن تحریک کردن
hobbles وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
on second thoughts پس ازتامل بیشتری
on second thought [American E] پس ازتامل بیشتری
doings اقدامات
proceeding اقدامات
undertakings اقدامات
goings-on اقدامات
proceedings اقدامات
rather با میل بیشتری ترجیحا
hostile acts اقدامات خصمانه
security measures اقدامات تامینیه
to intensify one's actions اقدامات خودراسخت
hostile acts اقدامات دشمنانه
security countermeasures اقدامات تامینی
electronic countermea sures اقدامات ضد الکترونیکی
countermeasures اقدامات متقابل
control measures اقدامات کنترلی
electronic counter counter measures اقدامات ضد ضد الکترونیکی
preventive action اقدامات تامینی
follow up اقدامات بعدی
preventive action اقدامات احتیاطی
Precautionary measures. اقدامات احتیاطی
radar countermeasures اقدامات ضد رادار
legal proceedings اقدامات قانونی
civil proceedings اقدامات حقوقی
precautionary measures اقدامات احتیاطی
outsmart زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarts زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted زرنگی بیشتری بکار بردن
to take steps اقدامات بعمل اوردن
preassault اقدامات قبل از هجوم
to take measures اقدامات بعمل اوردن
Provocative acts. اقدامات تحریک آمیز گ
take steps اقدامات بعمل امده
outbrave شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
suppression measures اقدامات برای جلو گیری
to intensify one's actions برشدت اقدامات خود افزودن
logistics اقدامات مربوط به تهیه و توزیع
seller's option to duble از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
countermeasures پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
decision tree اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
countermeasures اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
imparisyllabic دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
turbofan موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
nonmonetarists ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
In regard to the proposed changes I think we need more information. در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
positive اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
trumeau وادار
mullion=middle post وادار
muntin وادار
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
prompters وادار کننده
transom وادار افقی
inducible وادار کردنی
he was made to go وادار به رفتن شد
impeller وادار کننده
suasive وادار کننده
prompter وادار کننده
impellor وادار کننده
persuasible وادار کردنی
persuadable وادار کردنی
persuasive وادار کننده
scalable software برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
neutralized وادار به بیطرفی شده
middle lintel in window وادار میانی پنجره
incitation وادار سازی اغوا
i made him go او را وادار کردم برود
impellent محرک وادار کننده
makes باعث شدن وادار یا مجبورکردن
he acted from impluse اورابکردن ان کار وادار کرد
make باعث شدن وادار یا مجبورکردن
overrunning هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overruns هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
thrashing وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
overrun هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
best fit 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
turboprop توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
scsi پیشرفتی که باعث باسن داده پهن تر از JCSI اصلی میشود به طوری که میتواند داده بیشتری را در واحد زمانی ارسال کند
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
maltron keyboard یک نوع طرح صفحه کلید که امکان سرعتهای بلقوه بیشتری را ارئه داده ویادگیری ان نسبت به طرح سنتی Qwerty اسانتر میباشد
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
rigid دیسک مغناطیسی محکم که داده بسیار بیشتری از فلاپی دیسک را میتواند ذخیره کند و از دیسک درایو حذف نمیشود
security تامین اقدامات تامینی نیروی تامینی
security countermeasures اقدامات حفافتی پیش بینیهای حفافتی
following my lead یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
arms control measures مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
vat dyeing رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com