Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (1 milliseconds)
English
Persian
heir presumptive
وارث مقدر
Search result with all words
heir presumptive
وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
Other Matches
predetermined
مقدر
elliptical
مقدر
predeterminate
مقدر
fey
مقدر
fated
مقدر
implied
مقدر
tacit
مقدر خاموش
predetermination
مقدر سای
the fullness of time
وقت مقدر
ordaining
مقدر کردن
predestinate
مقدر کردن
predestinate
مقدر شده
ordains
مقدر کردن
ordain
مقدر کردن
ordained
مقدر کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
predestine
مقدر شدن یا کردن
foredoom
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
i was reserved for it
تنها برای من مقدر شده بود
fates
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
fate
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
heir
وارث
legatee
وارث
fllowheir
هم وارث
heritor
وارث
heritability
وارث
heirless
بی وارث
devisee
وارث
inheritor
وارث
next of kin
وارث
inheritors
وارث
heirship
وارث بودن
immediate inheritance
وارث بلافصل
to come to
وارث شدن
rightful heir
وارث بالحق
inheritable qualities
وارث تخت
rightful heir
وارث بالاستحقاق
linal descent
وارث خط عمودی
expectant heir
وارث امیدوار
next of kin
وارث بلافصل
inherits
وارث شدن
inheriting
وارث شدن
heir apparent
وارث مسلم
heir at law
وارث قانونی
inherit
وارث شدن
to succeed to the throne
وارث تخت شدن
residuary
وارث طبقه دوم
apparent
معلوم وارث مسلم
abator
غاصب حق وارث قانونی
escheat
اراضی بلا وارث
heir apparent
وارث بلا فصل
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
nemo est heres viventis
هیچ کس وارث فرد زنده نیست
lines
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
Prince of Wales
ولیعهد ذکور وارث تاج وتخت انگلیس
destine
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
estate by curtesy
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com