Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
politician
وارددر سیاست
politicians
وارددر سیاست
Other Matches
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
kingcraft
سیاست
king craft
سیاست
politics
سیاست
politic
سیاست
politcs
سیاست
policies
سیاست
diplomacy
فن سیاست
policy
سیاست
expansionary policy
سیاست انبساطی
fair deal
سیاست منصفانه
politcs
سیاست شناسی
fiscal policy
سیاست مالی
laisser faire
سیاست اقتصادازاد
fiscal policy
سیاست مالیاتی
budgetary policy
سیاست بودجهای
employment policy
سیاست اشتغال
economic policy
سیاست اقتصادی
commercial policy
سیاست بازرگانی
monopolist
سیاست انحصاری
policy makers
سیاست گذاران
development policy
سیاست توسعه
policy of contianment
سیاست تحدیدی
tax policy
سیاست مالیاتی
diplomatically
سیاست مابانه
politcs
علم سیاست
foreign policy
سیاست خارجی
restrictionism
سیاست محدودیت
monetary policy
سیاست پولی
public policy
سیاست عمومی
public life
زندگی در سیاست
national policy
سیاست ملی
neutralism
سیاست بی طرفی
political sclence
سیاست مدن
mercantilism
سیاست بازرگانی
social policy
سیاست اجتماعی
stop go policy
سیاست تثبیت
health policy
سیاست بهداشتی
income policy
سیاست درامدی
wage policy
سیاست دستمزد
king craft
سیاست پادشاهی
the policy of the government
سیاست دولت
power politics
سیاست زور
laissez faire
سیاست اقتصادازاد
new deal
سیاست جدید
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
colonialism
سیاست مستعمراتی
policy
مسلک سیاست
politics
سیاست مدون
politician
اهل سیاست
acrobat
سیاست باز
politics
علم سیاست
politicians
سیاست مدار
realpolitik
سیاست زور
politicians
اهل سیاست
politician
سیاست مدار
policy-making
سیاست گذاری
realpolitik
سیاست تجربی
realpolitik
سیاست عملی
financial policy
سیاست مالی
diplomacy
سیاست سیاستمداری
anti development policy
سیاست ضد توسعه
acrobats
سیاست باز
policy making
سیاست گذاری
policies
مسلک سیاست
the open door policy
سیاست دروازههای باز
Pied Piper
عوام انگیز
[سیاست]
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
legislative periode
دوره مقننه
[سیاست]
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
political sclence
علم سیاست کشورها
politick
سیاست بافی کردن
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
punitory
جزائی سیاست امیز
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
rabble-rouser
عوام انگیز
[سیاست]
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
tight money
سیاست پولی انقباضی
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
to retire from politics
از سیاست بازنشسته شدن
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
brinkmanship
سیاست قبول مخاطره
party politics
سیاست بازیهای حزبی
citizenship
[status of a citizen]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
International politics.
سیاست بین الملل
To enter politics .
وارد سیاست شدن
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
easy money policy
سیاست گشایش پول
income policy
سیاست مربوط به درامدها
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
institutionalism
سیاست خیریه واخلاقی
intransigeance
سخت گیری در سیاست
diplomatize
سیاست مداری کردن
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
functional finance
سیاست مالی اصولی
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
credit squeeze
سیاست انقباض اعتبار
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
open door policy
سیاست درهای باز
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
outward looking policy
سیاست برون نگر
nonintervention
سیاست کناره گیری
nonintervention
سیاست عدم مداخله
conservatism
سیاست محافظه کاری
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
isolationism
پیروی از سیاست انزوا
polities
طرز اداره سیاست
launch into politics
داخل سیاست شدن
nationality
[citizenship]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
plateform
اعلامیه سیاست دولت
polity
طرز اداره سیاست
ostrich policy
سیاست خود فریبی
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
radical
اصل سیاست مدار افراطی
die hard
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
intransigence
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigency
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
politics
علم سیاست امور سیاسی
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
clericalism
سیاست واصول واعمال روحانیون
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
To enter the arena of bloody politics.
وارد صحنه سیاست شدن
power politics
سیاست جبر زور طلبی
mercantilism
سیاست موازنه بازرگانی کشور
He is through ( done ) with politics .
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
brinkmanship
سیاست رفتن تا مرز جنگ
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
rabble-rouser
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
isolationist
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
Politics someone hell.
سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
Pied Piper
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
individualism
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
wire pulling
گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
opposition parliamentary group
گروه مخالف در مجلس پارلمانی
[سیاست]
fusionist
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
geopolitics
درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
To do something expediently.
از روی سیاست کاری را انجام دادن
to break off diplomatic relations
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
environmental refugee
پناهنده محیط زیستی
[بوم شناسی ]
[سیاست]
militarist
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
dumping
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
politicised
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
militarists
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
politicizes
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
irredentism
سیاست اعاده نقاط ایتالیایی زبان بایتالیا
politicize
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.
دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
politicized
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
functional finance
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
libertarian
طرفدارآزادی
[جدا از حکم دولت]
فردی
[فلسفه]
[سیاست]
institutionalism
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
monroe doctrine
سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
bagger my neihbour trade palicy
سیاست فقیر ساختن کشورهمسایه به منظور ابادساختن کشور خود با استثماران
mysticism
در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
jingo
کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
inward looking development policies
سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
corporate model
نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
imperialism
سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com