Total search result: 301 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
arrived in paris |
وارد شدم |
|
|
Search result with all words |
|
source |
فرم یا تنی که داده از آن بازیابی میشود تا وارد پایگاه داده ها شود |
source |
نقط های که سیگنال ارسالی وارد میشود به شبکه |
expansion |
اتصالی درون کامپیوتر که کارت میتواند وارد نصب شود |
importation |
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج |
fax |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxed |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxes |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxing |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
entrant |
وارد شونده |
entrants |
وارد شونده |
marker |
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص |
markers |
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص |
accession |
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن |
queried |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
queries |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
query |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
querying |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
voice |
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر |
voices |
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر |
voicing |
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر |
socket |
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند] |
sockets |
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند |
gather |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
gathered |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
editor |
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود |
editors |
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود |
job |
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار |
jobs |
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار |
machine |
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود |
machined |
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود |
machines |
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود |
stop |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
stopped |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
stopping |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
stops |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
decimal |
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند |
decimals |
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند |
graphics |
وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد |
language |
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد |
languages |
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد |
crash |
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی |
crashed |
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی |
crashes |
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی |
crashing |
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی |
crashingly |
ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی |
sheet |
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود |
sheets |
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود |
raw |
1-اطلاعی که هنوز وارد سیستم کامپیوتری نشده است . 2-دادهای که در پایگاه داده ها که برای تامین اطلاعات کاربر باید پردازش شود |
monitor |
برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند. |
monitored |
برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند. |
monitors |
برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند. |
component |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
components |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
background |
امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند |
backgrounds |
امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند |
manual |
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید |
credit |
درستون بستانکار وارد کردن |
credited |
درستون بستانکار وارد کردن |
crediting |
درستون بستانکار وارد کردن |
credits |
درستون بستانکار وارد کردن |
wire |
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه |
wires |
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه |
procedural |
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند |
involve |
گیر انداختن وارد کردن |
involves |
گیر انداختن وارد کردن |
involving |
گیر انداختن وارد کردن |
structure |
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است |
structures |
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است |
structuring |
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است |
identities |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
identity |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
trapdoor |
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری |
trapdoors |
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری |
inflict |
ضربت وارد اوردن |
inflict |
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات |
inflicted |
ضربت وارد اوردن |
inflicted |
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات |
inflicting |
ضربت وارد اوردن |
inflicting |
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات |
inflicts |
ضربت وارد اوردن |
inflicts |
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات |
proficient |
وارد به فن با لیاقت |
preparation |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
preparations |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
feed |
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند |
feed |
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود |
feed |
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند |
feed |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
feed |
وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی |
feed |
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر |
feeds |
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند |
feeds |
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود |
feeds |
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند |
feeds |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
feeds |
وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی |
feeds |
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر |
damage |
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود |
in |
توپی که وارد دروازه شده |
in- |
توپی که وارد دروازه شده |
fold |
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود |
Other Matches |
|
wake up |
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد |
i had scarely arrived |
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ... |
to make an entry of |
وارد |
relevant |
وارد |
comer |
وارد |
intrant |
وارد |
hep |
وارد |
familiar |
وارد در |
pertinenet |
وارد به |
infare |
وارد |
conscious |
وارد |
importer |
وارد کننده |
inbound |
وارد شونده |
importing |
وارد کردن |
impoter |
وارد کننده |
impotable |
وارد کردنی |
importable |
وارد کردنی |
check in |
وارد شدن |
get in |
وارد شدن |
carechumen |
تازه وارد |
bring in |
وارد کردن |
importers |
وارد کننده |
imported |
وارد کردن |
initiates |
وارد کردن |
initiated |
وارد کردن |
initiate |
وارد کردن |
knowledgeable |
وارد بکار |
enters |
وارد شدن |
entered |
وارد شدن |
enter |
وارد شدن |
check-in |
وارد شدن |
check-ins |
وارد شدن |
conversant |
وارد متبحر |
immigrants |
تازه وارد |
immigrant |
تازه وارد |
initiating |
وارد کردن |
induct |
وارد کردن |
inducted |
وارد کردن |
import |
وارد کردن |
arriving |
وارد شدن |
arrives |
وارد شدن |
arrived |
وارد شدن |
arrive |
وارد شدن |
inputting |
وارد کردن |
newcomer |
تازه وارد |
inducts |
وارد کردن |
inducting |
وارد کردن |
newcomers |
تازه وارد |
incomer |
شخص وارد |
make an entry |
وارد کردن |
new comer |
تازه وارد |
the post has come |
پست وارد شد |
versant |
اشنا وارد |
inflictable |
وارد اوردنی |
ingoing |
وارد شونده |
intervener |
وارد ثالث |
lic |
وارد بودن |
incoming |
وارد شونده |
initiate |
تازه وارد کردن |
initiated |
تازه وارد کردن |
ravaging |
خرابی وارد اوردن |
naturalising |
جزوزبانی وارد شدن |
initiates |
تازه وارد کردن |
initiating |
تازه وارد کردن |
ravages |
خرابی وارد اوردن |
ravaged |
خرابی وارد اوردن |
roster |
وارد صورت کردن |
rosters |
وارد صورت کردن |
leakage |
به خزانه وارد نمیشود |
leakages |
به خزانه وارد نمیشود |
to exert force [on] |
نیرو وارد کردن [بر] |
blemish |
خسارت وارد کردن |
to crash in [to a party] |
سر زده وارد شدن |
enter |
وارد یا ثبت کردن |
entered |
وارد یا ثبت کردن |
enters |
وارد یا ثبت کردن |
to barge in |
سر زده وارد شدن |
ravage |
خرابی وارد اوردن |
naturalises |
جزوزبانی وارد شدن |
naturalize |
جزوزبانی وارد شدن |
reimport |
دوباره وارد کردن |
seacraft |
وارد به رموزدریا نوردی |
tenderfoot |
ادم تازه وارد |
barges |
سرزده وارد شدن |
barged |
سرزده وارد شدن |
barge |
سرزده وارد شدن |
to become personal |
وارد شخصیات شدن |
importing |
عمل وارد کردن |
put into port |
وارد بندر شدن |
new arrived |
تازه وارد شده |
impotable |
مجازبرای وارد شدن |
log in |
وارد شدن به سیستم |
entering group |
گروه وارد شونده |
enter the game |
وارد بازی شدن |
endamage |
خسارت وارد اوردن |
log on |
وارد شدن به سیستم |
circumstantiate |
وارد جزئیات شدن |
central load |
نیروی وارد به مرکز |
ward leonard control |
کنترل وارد لئونارد |
get a word in edgewise <idiom> |
وارد شدن درمکالمه |
muscles |
بزور وارد شدن |
muscle |
بزور وارد شدن |
naturalizing |
جزوزبانی وارد شدن |
naturalizes |
جزوزبانی وارد شدن |
To enter the field . |
وارد معرکه شدن |
I slipped into the room . |
یواشکی وارد اطاق شد |
weather wise |
وارد بجریانات روز |
To go into detailes. |
وارد جزئیات شدن |
imported |
عمل وارد کردن |
To barge in on someone. |
سر زده وارد شدن |
To enter politics . |
وارد سیاست شدن |
To deliver (strike ) a blow . |
ضربه وارد ساختن |
He entered at that very moment . |
درهمان لحظه وارد شد |
import |
عمل وارد کردن |
inflict casualty |
خسارت وارد کردن |
uncharted |
در نقشه یاجدول وارد نشده |
form |
یات مربوطه را وارد میکند |
formed |
یات مربوطه را وارد میکند |
She wI'll arrive on friday morning . |
جمعه صبح وارد خواهد شد |
modes |
یات مربوطه را وارد میکند |
expansion team |
تیم تازه وارد به لیگ |
She entered the room as naked as the day she was born . |
لخت وعور وارد اتاق شد |
He came under the guise of friend ship . |
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد |
inductee |
کسیکه وارد خدمت شده |
As I entered the house… |
هینطور که وارد خانه شدم |
to crash in [to a party] |
بدون دعوت وارد شدن |
We entered the room together . |
باهم وارد اطاق شدیم |
To be in the know . To be in the picture . |
وارد بودن ( مطلع وآگاه ) |
To import goods [from abroad] |
کالا از خارج وارد کردن |
Enter it in the books . |
آنرا دردفاتر وارد کنید |
mode |
یات مربوطه را وارد میکند |
incognizant |
بدون اطلاع غیر وارد |
inflict casualty |
تلفات وارد کردن بدشمن |
To enter the arena . |
وارد میدان کسی شدن |
To take field against somebody . |
بر علیه کسی وارد شدن |
hit the spot <idiom> |
نیروی تازه وارد کردن |
To enter the arena of bloody politics. |
وارد صحنه سیاست شدن |
take a strain |
وارد کردن فشار به طناب |
forms |
یات مربوطه را وارد میکند |
incurs |
متحمل شدن وارد امدن |
to go on stage |
وارد صحنه [نمایش] شدن |
To make a forcible entry into a building. |
بزور وارد ساختمانی شدن |
One must tackle it in the right way. |
هرکاری را باید از راهش وارد شد |
swear in |
باسوگند بشغلی وارد کردن |
swear in |
با مراسم تحلیف وارد کردن |
the strain on a rope |
فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید |
to enter into an enquiry |
وارد باز جویی شدن |
input |
عمل وارد کردن اطلاعات |
incurring |
متحمل شدن وارد امدن |
incurred |
متحمل شدن وارد امدن |
inputted |
عمل وارد کردن اطلاعات |
to barge in |
بدون دعوت وارد شدن |
to give somebody a blow |
به کسی ضربه وارد کردن |
to take toll of any one |
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن |
commissioning the ship |
وارد خدمت کردن کشتی |
the objection will not lie |
ان ایراد وارد نخواهد بود |
To deliver (strike) a blow |
ضربه زدن ( وارد آوردن ) |
incur |
متحمل شدن وارد امدن |
proselytizes |
بدین تازهای وارد شدن یاکردن |
to sit for an examination |
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن |
proselytised |
بدین تازهای وارد شدن یاکردن |
proselytises |
بدین تازهای وارد شدن یاکردن |
backhands |
باپشت راکت ضربت وارد کردن |
proselytizing |
بدین تازهای وارد شدن یاکردن |
intrude |
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن |
proselytize |
بدین تازهای وارد شدن یاکردن |
proselytized |
بدین تازهای وارد شدن یاکردن |
proselytising |
بدین تازهای وارد شدن یاکردن |
backhand |
باپشت راکت ضربت وارد کردن |
negotiated |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
negotiate |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
intruded |
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن |
intrudes |
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن |
intruding |
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن |
negotiating |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
sixth man |
نخستین بازیگرذخیرهای که وارد میدان میشود |
scoffs |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
scoffing |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
scoffed |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
scoff |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
ingrate |
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر |
supervene |
اتفاقا امدن سرزده وارد شدن |
He is well versed in business . |
درامور با زرگانی کاملا" وارد است |
casserole |
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد |
join issue with a person |
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن |
casseroles |
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد |
negotiates |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
to log on |
وارد شدن به سیستم [رایانه شناسی] |
iam out of practice |
چندی است که وارد کار نیستم |
to bar somebody from entering the place |
مانع کسی وارد جایی شدن |
iam not in prac tice |
چندی است وارد کار نیستم |
diffraction loading |
منتجه نیروهای وارد بیک شیئی |
to enter [into a mine] |
وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور] |
to descend [into a mine] |
وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور] |
initiation |
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات |
to break in |
به زور و غیر قانونی وارد شدن |
recognition |
و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود |
paper |
روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود |
papered |
روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود |
papering |
روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود |