English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English Persian
bill broker واسطه تنزیل
Other Matches
discounts تنزیل
interests تنزیل
interest تنزیل
discounting تنزیل
discounted تنزیل
discount تنزیل
bank discount تنزیل بانکی
discount house موسسه تنزیل
usurious تنزیل خوار
discount broker دلال تنزیل
factoring agent عامل تنزیل
degrade تنزیل رتبه
degrades تنزیل رتبه
fluctuation ترقی و تنزیل
rate of discount نرخ تنزیل
social discount rate نرخ تنزیل اجتماعی
to put out money to interest پول تنزیل دادن
rediscount rate نرخ تنزیل مجدد
the interst accumulated تنزیل ان روی هم رفت
private rate of discount نرخ تنزیل خصوصی
discount without recourse تنزیل بدون حق رجوع
discount with تنزیل کردن برات
discounted value ارزش تنزیل شده
bank rate of discount نرخ رسمی تنزیل
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
discount با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
discounting با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
discounts با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
downgrading جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrade جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgraded جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrades جمع و جور کردن تنزیل رتبه
discounted با دادن تنزیل قبل از سررسیدنقد کردن
bottom با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
bottoms با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
factoring agent فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
discounted cash flow مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
discount house موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
go between واسطه
interagent واسطه
instrumentality واسطه
commissioners واسطه
intermediate واسطه
commissioner واسطه
intermediary واسطه
intermediator واسطه
intermediaries واسطه
intermedium واسطه
mediators واسطه
mediator واسطه
by reason of واسطه
intermediate exchange واسطه
jobber واسطه
immediate بی واسطه
inductor واسطه
middleman واسطه
middlemen واسطه
brokers واسطه
agencies واسطه
agency واسطه
broker واسطه
brokered واسطه
brokering واسطه
agents واسطه
agent واسطه
mediums واسطه
medium واسطه
inermediate frequency بسامد واسطه
owing to the fact that به واسطه اینکه
rug dealer واسطه فرش
panderer واسطه کار بد
post transition metals فلزات پس واسطه
intermediate compound ترکیب واسطه
customs agent واسطه گمرک
jobber بازرگان واسطه
intermediate complex کمپلکس واسطه
mediation واسطه گری
onthat account بان واسطه
direct <adj.> بدون واسطه
insurance broker واسطه بیمه
real estate broker واسطه املاک
shipbroker واسطه حمل
mean proportional واسطه هندسی
intermediate transmitter فرستنده واسطه
intermediate reaction واکنش واسطه
transition element عنصر واسطه
standard interface واسطه استاندارد
tumbler lever اهرم واسطه
intermediate product فراورده واسطه
intermediate product محصول واسطه
intermediate objective هدف واسطه
intermediate layer قشر واسطه
intermediate grid شبکه واسطه
intermediate goods کالاهای واسطه
intermediate field میدان واسطه
relay station ایستگاه واسطه
intermediate coupling پیوست واسطه
intermediate contact کنتاکت واسطه
tumble gear چرخ واسطه
media رسانه ها واسطه ها
chapman واسطه سیار
authorised clerk واسطه مجاز
immediately بدون واسطه
jobbing واسطه بازرگانی
shells برنامه واسطه
shelling برنامه واسطه
shell برنامه واسطه
agents واسطه عامل
agent واسطه عامل
panders واسطه کار بد
pandering واسطه کار بد
pandered واسطه کار بد
mediums واسطه دلال
mediums میانجی واسطه
medium واسطه دلال
medium میانجی واسطه
media واسطه ها وسیله ها
commodity broker واسطه کالا
inductor واسطه القاء
immediateness عدم واسطه
pander واسطه کار بد
financial intermediary واسطه مالی
immediacy مستقیم و بی واسطه بودن
tumble gear چرخ دنده واسطه
financial intermediary موسسه مالی واسطه
interceder شفاعت کننده واسطه
direct support تکیه گاه بی واسطه
forwarding agent واسطه حمل و نقل
inner transition elements عناصر واسطه داخلی
transition series گروه عناصر واسطه
brokers واسطه معاملات بازرگانی
brokering واسطه معاملات بازرگانی
virgin medium واسطه دست نخورده
brokered واسطه معاملات بازرگانی
broker واسطه معاملات بازرگانی
indirect support تکیه گاه بی واسطه
intermediate contour میزان منحنی واسطه
intermediate frequency transformer مبدل بسامد واسطه
mediately یا واسطه بطور ناراسته
psychic واسطه پدیده روحی
customs broker واسطه امور گمرکی
jobbing عمل واسطه گری
customs agent واسطه کارهای گمرکی
intermediate frequency amplifier فزونساز بسامد واسطه
freight forwarder واسطه حمل و نقل کالا
relay ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relayed ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relays ایستگاه واسطه مخابراتی رله
leads سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead سیم واسطه زاویه پیشگیری
To meciate . To intervene . پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
fix someone up with someone <idiom> واسطه برای قرار ملاقات دونفر
elapsation ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
diastase دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
mediatrix زنی که واسطه بین خدا وخلق باشد
way station ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
leachate مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
confirming house موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
usury تنزیل خواری حرام خواری
usurer سود خوار- تنزیل خوار
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
wraparound توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
relateral tell مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
auto cat هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
to join in [on] a conversation واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
cladding واسطه شفافی که هسته یک فیبر نوری را احاطه میکند دومین لایه واحد فیبر نوری
relay post پست رابط پست واسطه
organum واسطه فکر راهنمای فکر
cut out وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
option dealer واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com