Dictiornary-Farsi | واسطه دلال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
medium	واسطه دلال
mediums	واسطه دلال


Search result with all words

option dealer	واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
picker	دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
Other Matches

go between	دلال دلال محبت
middlemen	دلال
brokering	دلال
brokered	دلال
go-between	دلال
go-betweens	دلال
jobber	دلال
middleman	دلال
brokers	دلال
monger	دلال
dealer	دلال
Solicitor General	دلال
Solicitors General	دلال
chapman	دلال
mediator	دلال
dealers	دلال
fixer	دلال
broker	دلال
mediators	دلال
fruiterer	دلال میوه
agent de change	دلال ارزی
bawd	دلال محبت
bill broker	دلال برات
brokerage	اجرت دلال
shipbroker	دلال حمل
cambist	دلال برات
discount broker	دلال تنزیل
house agent	دلال خانه
exchange broker	دلال ارز
coper	دلال اسب
horse dealer	دلال اسب
insurance broker	دلال بیمه
commodity broker	دلال کالا
fellmonger	دلال پوست
stock_broker	دلال سهام
auctioneer	دلال حراج
procurer	دلال محبت
pimp	دلال محبت
procuress	زن دلال محبت
agency	کارگزار دلال
scholastic agent	دلال تدریس
rug dealer	دلال فرش
stock broker	دلال بورس
auctioneers	دلال حراج
stock broker	دلال سهام
pimps	دلال محبت
agencies	کارگزار دلال
bookmakers	دلال شرط بندی
drover	دلال گاوو گوسفند
bookmaker	دلال شرط بندی
software broker	دلال نرم افزار
brokering	دلال اوراق بهادار
aytomobile dealer	فروشنده یا دلال اتومبیل
stockbrokers	دلال سهام شرکتها
stockbroker	دلال سهام شرکتها
pawnbrokers	دلال در بنگاه رهنی
matchmakers	دلال یا دلاله ازدواج
pawnbroker	دلال در بنگاه رهنی
realtor	دلال معاملات ملکی
broker	دلال اوراق بهادار
brokers	دلال اوراق بهادار
realtors	دلال معاملات ملکی
real estate broker	دلال اموال غیرمنقول
brokered	دلال اوراق بهادار
jobber	دلال یاکارگزار بورس
matchmaker	دلال یا دلاله ازدواج
land agent	دلال معاملات ملکی
ship broker	دلال خرید و فروش کشتی
intermediary	واسطه
intermedium	واسطه
intermediaries	واسطه
intermediate exchange	واسطه
jobber	واسطه
intermediator	واسطه
commissioner	واسطه
commissioners	واسطه
go between	واسطه
inductor	واسطه
instrumentality	واسطه
by reason of	واسطه
interagent	واسطه
mediums	واسطه
intermediate	واسطه
immediate	بی واسطه
brokers	واسطه
brokering	واسطه
middleman	واسطه
middlemen	واسطه
medium	واسطه
agent	واسطه
mediator	واسطه
agents	واسطه
agencies	واسطه
agency	واسطه
mediators	واسطه
broker	واسطه
brokered	واسطه
media	رسانه ها واسطه ها
intermediate objective	هدف واسطه
intermediate layer	قشر واسطه
intermediate compound	ترکیب واسطه
intermediate grid	شبکه واسطه
mean proportional	واسطه هندسی
intermediate field	میدان واسطه
intermediate goods	کالاهای واسطه
intermediate coupling	پیوست واسطه
intermediate contact	کنتاکت واسطه
media	واسطه ها وسیله ها
tumbler lever	اهرم واسطه
post transition metals	فلزات پس واسطه
panderer	واسطه کار بد
owing to the fact that	به واسطه اینکه
relay station	ایستگاه واسطه
onthat account	بان واسطه
direct <adj.>	بدون واسطه
mediation	واسطه گری
intermediate product	محصول واسطه
shipbroker	واسطه حمل
rug dealer	واسطه فرش
jobber	بازرگان واسطه
standard interface	واسطه استاندارد
transition element	عنصر واسطه
intermediate transmitter	فرستنده واسطه
intermediate reaction	واکنش واسطه
tumble gear	چرخ واسطه
intermediate product	فراورده واسطه
real estate broker	واسطه املاک
intermediate complex	کمپلکس واسطه
authorised clerk	واسطه مجاز
commodity broker	واسطه کالا
jobbing	واسطه بازرگانی
customs agent	واسطه گمرک
chapman	واسطه سیار
pander	واسطه کار بد
shells	برنامه واسطه
shelling	برنامه واسطه
pandered	واسطه کار بد
pandering	واسطه کار بد
shell	برنامه واسطه
panders	واسطه کار بد
agent	واسطه عامل
bill broker	واسطه تنزیل
agents	واسطه عامل
immediately	بدون واسطه
mediums	میانجی واسطه
financial intermediary	واسطه مالی
inermediate frequency	بسامد واسطه
inductor	واسطه القاء
insurance broker	واسطه بیمه
medium	میانجی واسطه
immediateness	عدم واسطه
broker	واسطه معاملات بازرگانی
tumble gear	چرخ دنده واسطه
indirect support	تکیه گاه بی واسطه
brokered	واسطه معاملات بازرگانی
intermediate frequency amplifier	فزونساز بسامد واسطه
inner transition elements	عناصر واسطه داخلی
intermediate contour	میزان منحنی واسطه
interceder	شفاعت کننده واسطه
virgin medium	واسطه دست نخورده
transition series	گروه عناصر واسطه
brokering	واسطه معاملات بازرگانی
jobbing	عمل واسطه گری
intermediate frequency transformer	مبدل بسامد واسطه
mediately	یا واسطه بطور ناراسته
customs broker	واسطه امور گمرکی
forwarding agent	واسطه حمل و نقل
customs agent	واسطه کارهای گمرکی
financial intermediary	موسسه مالی واسطه
immediacy	مستقیم و بی واسطه بودن
direct support	تکیه گاه بی واسطه
psychic	واسطه پدیده روحی
brokers	واسطه معاملات بازرگانی
lead	سیم واسطه زاویه پیشگیری
leads	سیم واسطه زاویه پیشگیری
freight forwarder	واسطه حمل و نقل کالا
relay	ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relayed	ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relays	ایستگاه واسطه مخابراتی رله
fix someone up with someone <idiom>	واسطه برای قرار ملاقات دونفر
To meciate . To intervene .	پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
diastase	دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
elapsation	ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
way station	ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
mediatrix	زنی که واسطه بین خدا وخلق باشد
leachate	مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
confirming house	موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
forbidden fruits	چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit	چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
intermediate area	منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
wraparound	توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
building material dealer	فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
relateral tell	مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
auto cat	هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
stock jobber	محتکر سهام دلال سهام
to join in [on] a conversation	واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
bears	کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear	کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
cladding	واسطه شفافی که هسته یک فیبر نوری را احاطه میکند دومین لایه واحد فیبر نوری
relay post	پست رابط پست واسطه