Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
shim
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
Other Matches
scrupulousy
بادقت زیاد
coddle
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddled
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddles
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddling
بادقت زیاد بکاری دست زدن
thicker
با فاصله زیاد از دوسطح
easily
بردن با فاصله زیاد
thick
با فاصله زیاد از دوسطح
thickest
با فاصله زیاد از دوسطح
It is some distance to the school .
تا مدرسه فاصله زیاد است
to space out
زیاد فاصله دادن گشادترکردن
To keep one s distmce from some one .
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
spread
فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
spreads
فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
gaze
بادقت نگاه کردن
pry
بادقت نگاه کردن
pries
بادقت نگاه کردن
pried
بادقت نگاه کردن
gazes
بادقت نگاه کردن
gazing
بادقت نگاه کردن
gazed
بادقت نگاه کردن
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
washer
واشر واشر تخت
washers
واشر واشر تخت
exhausts
تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust
تمام کردن بادقت بحث کردن
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
anatomize
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
segment
قطعه قطعه کردن
fritter
قطعه قطعه کردن
segments
قطعه قطعه کردن
fritters
قطعه قطعه کردن
fragments
قطعه قطعه کردن
fragmenting
قطعه قطعه کردن
fragment
قطعه قطعه کردن
careful
بادقت
attentive
بادقت
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
(go over with a) fine-toothed comb
<idiom>
خیلی بادقت
squinny
بادقت جستجوکردن
on guard
<idiom>
آگاه ،بادقت
point blank range
فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
elaborate
بادقت شرح دادن
elaborates
بادقت شرح دادن
elaborated
بادقت شرح دادن
elaborating
بادقت شرح دادن
fragilely
به نازکی
fragility
نازکی
exility
نازکی
nicely
نازکی
tenuity
نازکی
thinness
نازکی
extenuation
نازکی
flimsiness
نازکی
gauziness
نازکی
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
بادقت مراقب اطراف بودن
frangibility
نازکی فریفی
d. of feeling
نازکی احساسات
d. of constitution
نازکی وجود
interval
فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
exquisiteness
حساسیت نازکی طبع
chromosphere
لایه نازکی از گازهای نسبتاشفاف
gasket
واشر
gaskets
واشر
o ring
واشر
washers
واشر
washer
واشر
static seal
واشر
companion part
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
fibre optics
انتقال دهنده نوار نازکی ازنور
deposit
پوشاندن سطح با لایه نازکی از ماده
deposits
پوشاندن سطح با لایه نازکی از ماده
plain washer
واشر تخت
flat washer
واشر تخت
cylinder head gasket
واشر سرسیلندر
spring washer
واشر فنری
mica washer
واشر میکا
lock washer
واشر قفلی
diaphrgam
واشر مشمایی
joint washer
واشر اتصال
star washer
واشر ستاره ای
spaces
فاصله دادن فاصله داشتن
space
فاصله دادن فاصله داشتن
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
reversing layer
لایه نازکی در قسمت پایینی اتمسفر خورشید
washer
انواع واشر فلزی
labyrinth packing
لایی واشر لابیرنت
lock washer
واشر پشت گیر
gasket
واشر مقوایی یا چرمی
gaskets
واشر مقوایی یا چرمی
washers
انواع واشر فلزی
alley
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleyways
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
deposit
لایه نازکی از ماده که روی سطح قرار دارد
deposits
لایه نازکی از ماده که روی سطح قرار دارد
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
paragraphs
فاصله گذاری کردن
interspace
فاصله دار کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
xylotomy
برش دادن چوب بصورت ورقه نازکی برای ازمایش میکروسکپی
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
reed valve
شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
corona
سیم نازکی که بخش پودری تونر در چاپگر لیزری رابار میکند با عبور از آن
ink jet printer
دستگاه خروجی که بوسیله پاشیده شدن لایه نازکی ازجوهر چاپ میکند
coronas
سیم نازکی که بخش پودری تونر در چاپگر لیزری رابار میکند با عبور از آن
time slicing
قطعه کردن زمان
to kern a letter
فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
splint
خرد وقطعه قطعه کردن
mates
جفت کردن دو قطعه یک سیستم با هم
mated
جفت کردن دو قطعه یک سیستم با هم
mate
جفت کردن دو قطعه یک سیستم با هم
frequenting
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
to kern
کاهش دادن
[و تنظیم کردن ]
فاصله دخشه ها
[فناوری چاپ]
to perform a piece of music
قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
add
زیاد کردن
heightening
زیاد کردن
propagates
زیاد کردن
heightened
زیاد کردن
overload
زیاد پر کردن
heighten
زیاد کردن
overloads
زیاد پر کردن
heightens
زیاد کردن
grnish
زیاد کردن
to run rup
زیاد کردن
increases
زیاد کردن
increased
زیاد کردن
propagate
زیاد کردن
overstock
زیاد پر کردن
propagated
زیاد کردن
increase
زیاد کردن
intensification
زیاد کردن
propagating
زیاد کردن
overloaded
زیاد پر کردن
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
mammock
ریزه کردن قطعه کردن
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
shadow RAM
روش بهبود کارایی PC با کپی کردن محتوای قطعه
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
overloaded
زیاد بار کردن
overloads
زیاد بار کردن
overestimating
زیاد براورد کردن
overwork
کار زیاد کردن
strain
کوشش زیاد کردن
overestimate
زیاد براورد کردن
oversimplified
زیاد ساده کردن
oversimplification
زیاد ساده کردن
oversimplify
زیاد ساده کردن
overestimates
زیاد براورد کردن
overworked
کار زیاد کردن
oversimplifying
زیاد ساده کردن
strains
کوشش زیاد کردن
overload
زیاد بار کردن
overestimated
زیاد براورد کردن
make much of
استفاده زیاد کردن از
overworking
کار زیاد کردن
overworks
کار زیاد کردن
oversimplifies
زیاد ساده کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
adds
زیاد کردن برد
ransacks
زیاد کاوش کردن
ransacking
زیاد کاوش کردن
ransacked
زیاد کاوش کردن
ransack
زیاد کاوش کردن
adding
زیاد کردن برد
overfreight
زیاد بار کردن
add
زیاد کردن برد
superheat
گرم کردن زیاد
over excite
زیاد تحریک کردن
overrates
زیاد براورد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com